گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد هشتم
[سوره النساء ( 4): آیات 44 تا 58 ] ....



ص : 319
اشاره
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَۀَ وَ یُرِیدُونَ أَنْ تَضِ لُّوا السَّبِیلَ ( 44 ) وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیا وَ
کَفی بِاللَّهِ نَصِیراً ( 45 ) مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِ عِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَ َ ص یْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ
طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا
46 ) یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُ َ ص دِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا )
أَصْحابَ السَّبْتِ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا ( 47 ) إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري
صفحه 164 از 275
( إِثْماً عَظِیماً ( 48
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَ هُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا ( 49 ) انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَ ذِبَ وَ کَفی بِهِ إِثْماً
مُبِیناً ( 50 ) أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا
( سَبِیلًا ( 51 ) أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً ( 52 ) أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً ( 53
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْ لِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَۀَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً ( 54 ) فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ
وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً ( 55 ) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْ لِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها
لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً ( 56 ) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها
أَبَداً لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِ  لا ظَلِیلًا ( 57 ) إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا
( بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً ( 58
ص: 322
[سوره النساء ( 4): آیه 44 ] .... ص : 322
اشاره
( أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَۀَ وَ یُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ ( 44
ترجمه و شرح .... ص : 322
خداوند متعال در این آیه مبارکه پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را متوجه به کسانی از اهل کتاب میکند که گمراهی را
میخرند و میخواهند که مؤمنان را نیز گمراه کنند و یهود که با مسلمانان اظهار دوستی میکنند بخاطر این است که آنها را فریب
دهند تا از بذل مال و جان و کوشش براي پیشرفت دین اسلام خودداري نمایند و غرض آنان جز گمراهی و تفرقه مسلمانان چیز
دیگري نیست لذا پیروان اسلام نباید با آنها طرح دوستی نموده و گفتار آنان را بپذیرند.
اینک میفرماید:
اي محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم آیا ندیدي و نگاه نکردي به علماء یهود که بهرهاي از کتاب تورات به آنها داده شده بود به
جاي اینکه از آن براي هدایت خود و دیگران استفاده کنند هدایت را داده و ضلالت را میخرند و کفر را با ایمان مبادله میکنند
یعنی احبار و ملایان یهود که فقط جزئی از تورات را میدانند چگونه حقیقت را مستور و دین را به ریاست موهوم چند روزه و به
مختصر پولی که عایدشان میشود تبدیل کردهاند و میخواهند راه را بر شما هم کم کنند و شما نیز أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 8، ص: 323
گمراه شوید.
از این آیه استفاده میشود:
دشمنان مسلمین همیشه مایل هستند که مسلمانها را نیز گمراه نمایند لذا باید مسلمین متوجه کید آنان شده و خود را از فریب آنها
محفوظ بدارند.
صفحه 165 از 275
(44)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 323
هیچ آیا دیدي آنان اي حبیب کز کتاب است آن خسیسان را نصیب
گمرهی را میخرند از هر قبیل هم شما را دور خواهند از سبیل
(44)
ص: 324
شان نزول .... ص : 324
به نظر قتاده و عکرمۀ و ابن عباس آیه مورد بحث در باره قومی از یهود نازل شده که هدایت را بضلالت مبدل کردند بخاطر اینکه
پیغمبر اسلام را بجاي تصدیق تکذیب نمایند.
مجمع البیان از ابن عباس نقل کرده که این آیه شریفه در باره رفاعۀ بن زید بن السائب و مالک بن رخشم نازل گردید وقتی که
پیغمبر اکرم حرف میزد رفاعۀ زبان خویش را با صدا در دهن میچرخانید و مسخره میکرد.
ابن اسحاق نیز این سبب نزول را از ابن عباس نقل کرده است با این تفاوت که اسم آن شخص را رفاعۀ بن زید بن التابوت ذکر
نموده است.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 324
قوله تعالی أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ.
همزه به دو وجه میآید- استفهام و نداء چنانکه در آیه 10 سوره ابراهیم میفرماید:
أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ یعنی آیا در وجود خدا شکی وجود دارد.
و مختص به اموري است ص: 325
1) حذف آن جایز است چنانکه میفرماید: )
أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ.
(بقرائت ابن محیص) ( 2) هم در مورد تصور بکار میرود مانند أ زید قائم ام عمرو و هم در مورد تصدیق چنانکه میگویند أ زید
قائم- لکن هل مختص تصدیق است مانند:
هل زید قائم و باقی ادوات استفهام مختص تصورند.
3) بر اثبات و نفی هر دو درمیآید- اثبات مانند: )
أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ.
و نفی مانند:
أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَكَ و در صورت نفی براي دو معنی بکار برده میشود: ( 1) تذکر و تنبیه ( 2) شگفتی از امري عظیم و گاهی با
صفحه 166 از 275
داشتن یکی از این دو معنی افاده تحذیر هم میکند.
4) مقدم شدن آن بر عاطف زیرا شأنش تصدیر است مانند: )
أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ در صورتی که باقی ادوات استفهام مؤخر از عاطف میآیند همچنانکه جمیع اجزاء جمله
معطوفه باید مؤخر از عاطف باشند مانند:
فَکَیْفَ تَتَّقُونَ فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ.
5) آنکه بر شرط وارد میشود و دیگر ادوات استفهام چنان نیستند مانند: )
أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ.
ص: 326
[سوره النساء ( 4): آیه 45 ] .... ص : 326
اشاره
( وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیا وَ کَفی بِاللَّهِ نَصِیراً ( 45
ترجمه و شرح .... ص : 326
خداوند متعال در این آیه شریفه گمراه کنندگان یهود را بصفتی که شایسته ایشان است وصف میکند و میگوید که اینها دشمنان
خدایند تا دل مؤمنان آرام گیرد و دشمنان خود را بشناسند و بدانند که خدا بهتر دشمنان ایشان را میشناسد و او یار و سرور ایشان
است لذا گزندي به آنان نخواهد رسید اینک میفرماید:
اي مؤمنان خدا به دشمنانتان از شما داناتر است لذا دستورات خداوند را بکار بندید و از دشمنان خویش راهنمائی مخواهید و فریب
ظاهر و نصایح صوري آنها را نخورید من بهتر از شما از باطن ایشان خبر دارم و به خیانت و حسد آنان آگاهترم و کافی است که
خدا ولی شما باشد و بس است که خدا یاور شما باشد پس از دشمنی آنان باك نداشته باشید و خدا را پناهگاه خود قرار دهید تا به
دوست و مددکاري جز او نیازمند نباشید.
(45)
ص: 327
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 327
حق بر اعداي شما داناتر است بر شما در دفع دشمن یاور است
دوستی را حق بس است از برتري هم بود کافی ز بهر یاوري
(45)
صفحه 167 از 275
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 327
قوله تعالی وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ.
اللّه- در اصل این نام بزرگ خداوند اختلاف است بنظر سیبویه اصل آن الاه بر وزن فعال بوده به اعتقاد برخی از لغویین اصل آن
لاه و اما در خصوص اشتقاق این لفظ جلاله بعضی گفتهاند اسم وضع شدهاي نیست و مشتق نمیباشد خلیل نیز این عقیده را پذیرفته
است.
عدهاي دیگر نوشتهاند که لفظ اللّه مشتق است لکن در اشتقاق آن اختلاف کردهاند برخی آن را مشتق از الوهیت میداند که به
معنی عبادت است و بعضی آن را مشتق از وله به معنی تحیّر و سرگردانی دانستهاند زیرا عقول در کنه عظمت وي متحیر است-
بعضی گفتهاند که این لفظ مشتق از الهت الی فلان یعنی فزعت الیه است زیرا مردم در اجابت حوائج خویش بسوي وي زاري
میکنند. ص: 328
و نیز نوشتهاند جمله الهت الیه اي سکنت الیه است زیرا خلق بیاد او آرامش پیدا میکنند و به اعتقاد برخی از لاه اي احتجب مشتق
شده است زیرا او پوشیده از اوهام خلق است و بعضی معتقدند که این لفظ از الوهیت که عبارت از تعبد خلق بسوي اوست مشتق
گردیده است.
صاحب لسان العرب گفته که لفظ جلاله مشتق از ولاه میباشد زیرا خلق در حوائج خود بسوي او تضرع میکنند و بعضی دیگر
میگویند مشتق نیست بلکه اسم مرتجلی است.
خلیل و جماعتی از لغویین معتقدند که لفظ اللّه اسم خاص و علم است از براي ذات احدیت ولی ابن کیسان گفته کلمه اللّه لقب
است براي خدا و این اشتباه محض است زیرا لقب براي کسی است که حضور و غیاب در آن جایز باشد و حال آنکه بر خدا چنین
موضوعی روا نیست و نیز لفظ جلاله اللّه از اسمائی است که صفت قرار نگرفته و وصف واقع نمیشود همچنانکه لفظ اله که اللّه از
آن مشتق شده اسم و صفت قرار نمیگیرد و نمیتوان گفت شیء اله اما براي آن صفت قرار میدهند چنانکه میگویند اله واحد و
نیز در واضع این لفظ اختلاف است و بهتر آن است که بگوئیم که واضع آن ذات خداوند متعال است زیرا نیروي بشریت کافی از
براي احاطه جمیع مشخصات ذات خدا نیست ولی صاحب کشاف اصطلاحات الفنون معتقد است که واضع این اسم بشر است در
باره ملاحظه مشخصات از حیث قادر بودن و موحد بودن و عالم بودن و رزاق بودن و غیر ذلک از صفات دیگر- امّا حکیم
سبزواري در منظومهاش چنین میگوید:
ما ذاته بذاته لذاته موجود الحق العلی صفاته
و این نام مبارك 2812 بار در ضمن آیات قرآن ذکر گردیده است.
ص: 329
[سوره النساء ( 4): آیه 46 ] .... ص : 329
اشاره
مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ
( قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا ( 46
صفحه 168 از 275
ترجمه و شرح .... ص : 329
خداوند متعال در اول این آیه مبارکه تصریح میکند که مقصود از اهل کتاب در اینجا یهودیان است سپس بگوشهاي از اعمال و
رفتار و انحراف و بی ادبی آنان اشاره نموده و بیان میکند که یکی از کارهاي آنها تحریف حقایق بود که کلمات را در غیر معنی
خود بکار میبردند و بجاي اینکه بگویند شنیدیم و فرمانبرداریم میگفتند شنیدیم و مخالفیم و باز میگفتند بشنو که هرگز نشنوي و
بعضی از اوقات از جملات مسلمانان پاکدل که به پیغمبر اکرم عرض میکردند ص: 330
سوء استفاده نموده و در معانی دیگري به عنوان استهزاء بکار میبردند مثلا جمله راعنا که مسلمانان بخاطر بهتر شنیدن سخنان پیغمبر
اکرم به ایشان میگفتند و منظورشان این بود که ما را مراعات کن و بما مهلت بده یهود این جمله را در برابر پیغمبر اسلام تکرار
نموده و معنی عربی آن را که بشنو هرگز نشنوي یا معنی دیگر عربی آنرا که از رعونت اخذ شده باشد اراده میکردند و منظورشان
این بود که ما را تحمیق کن و همه اینها بخاطر آن بود که حقایق را از محور اصلی بگردانند.
قرآن روش ناپسندیده آنان را حکایت کرده و سپس رفتار درست و شایسته را در برابر ایشان قرار میدهد و میگوید اگر آنها بجاي
این همه جسارت و بی ادبی میگفتند ما کلام خدا را شنیدیم و اطاعت میکنیم و شما هم سخنان ما را بشنو و بما مهلت بده تا
حقایق را کاملا بررسی کنیم این گفتار بنفع آنها بود و با ادب و عدالت نیز تطبیق داشت ولی ایشان چنین نکردند و چشم سر و
چشم دل را از رسیدن نور و هدایت پوشانده و کافر شدند و لعنت خدا بسبب همین کفر بر ایشان فرود آمد فقط گروه اندکی از
ایشان ایمان آوردند و از این لعنت و دوري از بخشش و رحمت الهی رهائی یافتند چنانکه میفرماید:
بعضی از یهود کلمات نازله از جانب خدا و منزله در تورات را تحریف میکنند و جاهاي اصلی آنها را تغییر میدهند و آن را در
غیر جاي خودش قرار میدهند و بجاي اینکه بگویند شنیدیم و اطاعت کردیم میگویند شنیدیم و مخالفت کردیم و گفتار ما را
بشنو بطوریکه نشنوي یعنی نشنیده بگیر و از روي استهزاء میگویند راعنا یعنی ما را تحمیق کن تا با زبان خود حقایق را بگردانند و
در آئین خدا طعنه زنند و اگر آنها بجاي این همه لجاجت و جسارت میگفتند گفتار ترا شنیدیم و امر ترا اطاعت کردیم تو هم
گفتار ما را بشنو و بما مهلت بده و متوجه ص: 331
ما باش براي آنها بهتر بود و به عدالت و طریق اقوم و صراط مستقیم نزدیکتر بود و چون این عبارات را نگفتند خداوند هم آنان را
بسبب کفرشان از رحمت خود محروم نموده و بلعنت خود گرفتار کرده است جز عده کمی مانند عبد اللّه بن سلام و امثال او یا اگر
ایمان بیاورند قلیل است و اخلاصی در آن نیست و بعضی از مفسرین این جمله را جزء خبرهاي غیبی قرآن دانستهاند زیرا در طول
تاریخ اسلام فقط عده کمی از یهود ایمان آوردند.
(46)
ص: 332
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 332
آمد این آیت که تحریف کلام هست چون تحریف تورات از مقام
نعت احمد هر چه در تورات بود منحرف کردند از وضعش یهود
همچنین تحریف قول مؤتمن میکنند از میل و راي خویشتن
شد سمعنا و عصینا قولشان بود نافرمانی اندر حولشان
صفحه 169 از 275
یعنی اقوال تو بشنیدیم هم لیک فرمان کی بریم از بیش و کم
دم ز و اسمع غیر مسمع میزدند طاعنان از راعنا لیّا بدند
یعنی آن را بشنو و باور مکن ز انکه او را نیست مغزي در سخن
راعنا را بر دو وجه است احتمال قصد ایشان بود طعن و احتیال
ظاهرش یعنی که در ما در نگر لیک باطن بود مقصود دگر
بر زبانشان بود نرمیها چنین لیک بود مقصود استهزا بدین
ور که میگفتند بشنیدیم ما هم مطیعیم آنچه گفتی از خدا
هم بجاي راعنا اندر کلام بود و انظرنا مرایشانرا تمام
بهر ایشان خیر و اقوم بود لیک لعنت حق بودشان در کفر نیک
پس از ایشان نگروند الا کمی یک موحد هست بیش از عالمی
(46)
ص: 333
شان نزول .... ص : 333
آیه 45 و 46 در باره یهودیان نازل گردیده است. تفسیر علی بن ابراهیم مینویسد امام حسن عسکري علیه السلام از قول امام موسی
بن جعفر علیهما السلام فرمودند: کلمه راعنا از الفاظی بود که مسلمین رسول خدا را بوسیله آن مخاطب قرار داده و منظورشان از آن
این بود که ما را مراعات کن یا بحرفهاي ما گوش بده وقتی که یهودیان این خطاب را از مسلمین نسبت به پیغمبر اکرم صلی اللّه
علیه و آله و سلم شنیدند پیش خود گفتند ما قبلا بوسیله این لفظ پیامبر را مخفیانه فحش میدادیم اکنون که مسلمین آن را بکار
میبرند ما نیز دشنام خویش را با این لفظ آشکارا عنوان خواهیم کرد تا اینکه سعد بن معاذ الانصاري متوجه حیله یهودیان شد و
آنها را تهدید نمود و گفت اگر بخواهند چنین لفظی برسول خدا بگویند آنها را گردن خواهد زد سپس این آیات نازل گردید.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 333
قوله تعالی یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ.
حرف طرف هر چیزي است چنانکه میگویند حرف الجبل یعنی کوه و چنانکه در آیه 11 سوره حج میفرماید:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ص: 334
وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَۀٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ
.یعنی بعضی از مردم خدا را بر طرفی عبادت میکند اگر خبري به او رسید به آن خاطر جمع میشود و اگر امتحانی پیش آید روي
بگرداند یعنی این شخص در وسط و حقیقت بندگی نیست و در گوشه آن قرار گرفته لذا با خیري مطمئن و با امتحانی رو گردان
میشود. و جمعش حروف و احرف- حروف الفباء یعنی اطراف کلمه حروف تهجی.
و از این ماده است:
متحرف- یعنی کسیکه به یک جانب میل میکند چنانکه در آیه 16 سوره انفال میفرماید:
صفحه 170 از 275
وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَۀٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ.
یعنی هر که آن روز پشت به دشمنان کند با غضب خدا هم قرین شده مگر آنکه پشت کردن براي موضع گرفتن در ناحیهاي و لا
حق شدن به دیگران باشد.
تحریف یعنی به یک طرف بردن چنانکه در آیه 75 سوره بقره میفرماید:
وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ.
یعنی پس از آنکه مراد از آن کلام را دانستند آن را از معناي صریح منحرف میکردند مثلا میگفتند مراد از این جمله خاتم
پیغمبران نیست بلکه جبرئیل است.
ص: 335
[سوره النساء ( 4): آیه 47 ] .... ص : 335
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُ َ ص دِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ
( السَّبْتِ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا ( 47
ترجمه و شرح .... ص : 335
خداوند متعال در این آیه مبارکه اهل کتاب را مورد خطاب قرار داده و از ایشان میخواهد تا پیش از آنکه عذاب آماده شده براي
کسانیکه در کافري اصرار میورزند بر سرشان آید براه راست رو کنند و ایمان آرند.
اینک میفرماید:
اي کسانیکه کتاب خدا به شما داده شده به کتابیکه ما بر پیغمبر اسلام حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل کردیم و
مصدق کتابهاي شماست و آنچه را که در آنها است قرآن نیز تصدیق دارد ایمان بیاورید پیش از اینکه صورتهاي شما را محو کنیم
و سپس به پشت سر باز گردانیم و شما را در اثر پیشرفت اسلام و کشف استار و اسرارتان خائب و خاسر به عقب برگردانیم یا مانند
اصحاب سبت که دچار لعن و طرد ما شدند شما را هم ملعون و از رحمت خود دور ص: 336
و محروم سازیم و گرفتار لعن و رسوائی یا مسخ شوید و فرمان خدا در هر حال انجام شدنی است و میدانید که وعیدهاي خدا در
باره امم پیشین هم همهاش انجام گرفت لذا از خدا برحذر باشید و از عقاب او بترسید.
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 336
اي کسانیکه داده شد از حق کتاب بر شما آرید ایمان بی عتاب
بر هر آنچه ما فرستادیم آن بر رسول و بنده خود از بیان
و آن موافق هست با چیزیکه بود با شما یعنی که تورات اي یهود
صفحه 171 از 275
قبل از آنکه رویتان را منطمس ما کنیم اعنی که محو و منعکس
پس بگردانیم آن را بر قفا زائل اعنی گردد استعدادها
یا کنیم آن فرقه را لعنت چنان که به اهل سبت و اصحاب آمد آن
امر حق مفعول یعنی کائن است گشت خواهد واقع آنچه کامن است
(47)
ص: 337
شان نزول .... ص : 337
به روایت ابن عباس پیغمبر اکرم به رؤساي یهود فرمودند: اي معشر یهود از خدا بترسید و اسلام بیاورید در صورتی که میدانید من
راست میگویم و از روي حق و حقیقت حرف میزنم آنها در جواب گفتند یا محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم آنچه میگوئی
نمیدانیم چیست و با اظهار این کلمات بر کفر خویش اصرار میورزیدند لذا این آیه نازل شد صاحب کشف الاسرار و ابن اسحاق
هم این سبب نزول را نوشتهاند.
محمد بن یعقوب کلینی به سند خود از امام محمد باقر علیه السلام و همچنین شیخ مفید بعد از چند واسطه از جابر جعفی و او از
امام محمد باقر علیه السلام طی احادیث مفصلی نزول این آیه را در باره ظهور امام مهدي قائم علیه السلام و خطاب آن بزرگوار به
تمام جهانیان ذکر نمودهاند. تفسیر برهان نیز آن را نوشته است.
ص: 338
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 338
قوله تعالی فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها.
دبر- بر وزن عنق عقب، پشت مقابل جلو چنانکه در آیه 25 سوره یوسف میفرماید:
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ.
یعنی از پی هم بطرف در دویدند و او پیراهن یوسف را از عقب درید و جمعش ادبار است چنانکه در آیه 50 سوره انفال میفرماید:
یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ.
و از این ماده است:
دابر- یعنی نسلی که از عقب میآید چنانکه در آیه 45 سوره انعام میفرماید:
فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا.
یعنی پس نسل آنها که ستم کردند قطع شد.
تدابر- یعنی بهم پشت کردن چنانکه مولی علی علیه السلام میفرماید:
لا تدابروا و کونوا عباد اللّه اخوانا.
یعنی بهم پشت نکنید همه بندگان خدا و با هم برادر باشید.
تدبیر- یعنی بدنبال کاري افتاد و آن را دنبال کردن چنانکه در آیه 3 سوره یونس میفرماید:
صفحه 172 از 275
ثُمَّ اسْتَوي عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ.
یعنی سپس بر عرش تسلط یافت امر را تدبیر میکند. ص: 339
تدبر- فکر و مطالعه کردن، تأمل نمودن، به عواقب کار نظر کردن چنانکه در آیه 24 سوره محمد میفرماید:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها.
یعنی آیا در قرآن تدبر و تفکر نمیکنند یا بر دلهاشان قفلها است.
ادبار بکسر اول یعنی پشت کردن و بعضی هم آن را به فتح خواندهاند یعنی مقداري از شب چنانکه در آیه 49 سوره طور میفرماید:
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ.
یعنی مقداري از شب را تسبیح خدا کن و نیز در وقت پشت کردن نجوم که یا سفیدي فجر بتدریج پشت کرده و ناپدید میشوند.
مدبر- یعنی پشت کننده و جمعش مدبرون و مدبرین است چنانکه در آیه 25 سوره توبه میفرماید:
ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ. یعنی سپس برگشتید در حال پشت کردن.
مدبر- یعنی تدبیر کننده چنانکه در آیه 5 سوره نازعات میفرماید:
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً یعنی قسم به آنهائیکه تدبیر امر میکنند.
استدبار یعنی پایان چیزي را خواستن و عاقبت اندیشی- دبیر- یعنی رشته و طنابی که در موقع تافتن آن به عقب برده و کشیده
میشود و نقطه مقابلش قبیل است.
دبور- یعنی بادي که از نقطه مقابل باد صبا میوزد.
دبر- بسکون باء یعنی زنبور عسل و زنبور بی عسل و هر گزندهاي که نیشش بر پشتش قرار دارد و همچنین به معنی مال فراوانی
است که پس از مرگ صاحبش باقی میماند.
ص: 340
[سوره النساء ( 4): آیه 48 ] .... ص : 340
اشاره
( إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظِیماً ( 48
ترجمه و شرح .... ص : 340
خداوند متعال در این آیه شریفه نیز اهل کتاب را مورد تهدید قرار داده و بیان میکند که خدا دین اسلام را براي عبودیت و طریقه
انعقاد بشر معرفی کرده و اگر کسی آن را انکار نماید به منزله آن است که یگانگی خدا را تکذیب و انکار نموده است که هرگز
قابل عفو و آمرزش نخواهد بود لکن ممکن است در سایه ایمان از بسیاري گناهان چشم بپوشد اما در خارج حدود ایمان امید
آمرزش نیست یعنی هر گناهی با وجود ایمان امید توبه و آمرزش دارد ولی با شرك رشته بنده با خدا و راه بسوي او بسته است زیرا
شرك گناه بزرگ و دروغ بستن بر حق و عقل و فطرت است.
اینک میفرماید:
صفحه 173 از 275
خدا کسی است که در عبادت برایش شریک قرار دهد هرگز نمیبخشد مگر آنکه توبه کرده به توحید و یگانه دانستن او باز گردد
و پائینتر از آن را براي هر کس که بخواهد و شایستگی داشته باشد میبخشد سپس سبب نیامرزیدن شرك را یادآوري نموده و
میفرماید: ص: 341
و هر کس که براي خدا شریکی قرار دهد محققا مرتکب گناه عظیمی شده است زیرا چه گناهی است که قابل مقایسه با شرك
بخدا باشد.
(48)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 341
حق بغیر از شرك از هر کس که خواست هر گناهی را به بخشد گر سزاست
و آنکه بگرفته است انبازي به او بر گناهی بس بزرگ آورده رو
شرك اندر نزد اهل معرفت ذنب نبود سوء ذات است و صفت
گفت زانرو ذنب را بخشم تمام لیک مشرك نیست مغفور از کلام
زان که آن شیئیت شیء است و بس نی فعالی کان شود زایل ز کس
هست ممکن جامه را کردن بدل نی که تن یا شکل را اندر مثل
شرك انکار از وجود واجب است نی ذنوبی کان برحمت جاذب است
(48)
ص: 342
شان نزول .... ص : 342
به عقیده کلبی این آیه مبارکه در خصوص مشرکین امثال وحشی، قاتل حمزه و یارانش نازل شده است بدین شرح وحشی وقتی
حمزه عموي پیغمبر را کشت بردهاي بیش نبود که به او وعده آزادي بعد از کشتن حمزه داده بودند ولی پس از کشتن حمزه
آزادش نکردند لذا به مکه آمد در حالیکه از کار خود سخت پشیمان بود او و یاران مشرکشان نامه به رسول خدا نوشتند و در آن
نامه اظهار پشیمانی از کرده خود نموده و چارهجوئی کردند اما چون آیاتی که بر تو نازل گردیده مانند آیه 68 سوره فرقان که
میفرماید:
وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً.
مانع از اسلام آوردن ما میباشد زیرا ما هم بخدا شرك آوردهایم و هم قتل نفس نمودیم و هم زناکار بودهایم اگر این رفتار از ما
سر نمیزد مسلمان میشدیم پس از این نامه آیه 70 سوره فرقان که میفرماید:
إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَ ناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً. نازل گردید پیغمبر اکرم این آیه
را براي آنها فرستاد آنها آیه را خواندند گفتند این شرط هم بر ما مشکل است زیرا میترسیم عمل صالح از ما سر نزند و مصداق
این آیه قرار نگیریم سپس آیه مورد بحث نازل شد پیامبر همین آیه را هم به آنها فرستاد گفتند میترسیم از آنهائی نباشیم که خدا
خواسته باشد سپس آیه 53 سوره زمر نازل گشت که میفرماید:
صفحه 174 از 275
قُلْ یا عِبادِيَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَۀِ ص: 343
اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
.پیغمبر این آیه را هم به آنها فرستاد وقتی که آن را خواندند همگی ایمان آورده و مسلمان شدند و بطرف رسول خدا آمدند پیغمبر
اکرم آنها را پذیرفت سپس بوحشی فرمود به من بگو که چطور عموي مرا کشتی وحشی کیفیت ناهنجار قتل حمزه را بدست خود
براي رسول خدا شرح داد پیامبر اکرم پس از شنیدن حالش دگرگون شد فرمود واي بر تو از من دور شو وحشی از آن ببعد بطرف
شام رفت و همانجا بود تا اینکه وفات کرد.
تفسیر مجمع البیان و کشف الاسرار نیز این موضوع را نقل کردهاند.
عبد اللّه بن عمر گفته وقتی آیه: قُلْ یا عِبادِيَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ. در باره مؤمنین نازل شد پیامبر اکرم به منبر رفت و براي
آنها قرائت فرمود در آن میان شخصی برخاست و عرض کرد یا رسول اللّه این آیه حتی براي کسانیکه بخدا شرك بیاورند نیز شامل
خواهد شد پیامبر سکوت کرد براي بار دوم پرسید باز پیامبر سکوت کرد براي بار سوم سؤال کرد سپس این آیه نازل گردید.
تفسیر روض الجنان و مجمع البیان و کشف الاسرار نیز این مطلب را نوشتهاند.
ص: 344
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 344
قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ.
شرك- یعنی چیزي در مقابل و در برابر چیزي قرار دادن، خدا را به چیزي انباز کردن چنانکه در آیه 13 سوره لقمان میفرماید:
یا بُنَیَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ.
یعنی فرزندم براي خدا شریک قرار مده که شرك ستم بزرگی است.
و از این ماده است:
مشرك- یعنی کسیکه براي خدا شریک قرار بدهد چنانکه در آیه 36 سوره توبه میفرماید:
قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّۀً یعنی با همه مشرکین ستیز کنید.
شریک- یعنی همردیف، کسیکه در کاري یا چیزي با دیگري سهیم باشند چنانکه در آیه 2 سوره فرقان میفرماید:
لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ.
یعنی در حکومت وي شریکی وجود ندارد.
اشراك- یعنی شریک کردن چنانکه در آیه 22 سوره طه میفرماید:
وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِي و شرك اقسامی دارد:
1) شرك در خلقت مانند عقیده ایرانیان قدیم که خیرات را از یزدان و شرور را از اهریمن میدانستند. )
2) شرك در تدبیر عالم مثل عقیده ارباب انواع که اعتقاد بخداي دریا، خداي صحراء، خداي جنگ، خداي عشق، خداي غضب و )
غیره داشتند. ص: 345
3) شرك در عبادت و آن اینکه خدا را عبادت نمیکردند بلکه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دریا، رعد، برق حتی اشخاص مثل )
نمرود و فرعون را پرستش میکردند ولی قرآن با هر سه گروه شدیدا مخالفت کرده است راجع بشرك اول میفرماید:
قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ- خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ و هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.
صفحه 175 از 275
و راجع به رد شرك دوم میفرماید:
لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ- أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.
و اما در ردّ شرك سوم نیز میفرماید:
وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ.
بطور کلی قرآن با تمام کلمه معبود بودن، مؤثر بودن، واسطه بودن آنها را نفی میکند چنانکه در آیه 165 سوره بقره میفرماید:
أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً.
اختلاف پیامبران با مردم اغلب در باره معبود بوده نه در باره خالق به عبارت دیگر مشرکان نوعا به خدا و خالق عالم عقیده داشتند
ولی بتها و ارباب را اداره کننده عالم میدانستند و به آنها عبادت میکردند اما پیامبران میگفتند خدا هم خالق است و هم رب و
مدبر و عبادت هم مخصوص به اوست و باید او را رب العالمین دانست ولی باید دانست که واسطه غیر از شرك است قرآن واسطه
را قبول دارد یعنی خداوند با واسطهها و اسباب کار میکند مثلا گیاهان را بوسیله باران میرویاند حیات را بوسیله نور خورشید
تدبیر میکند بندگان خود را بوسیله زمین روزي میدهد مردگان را بوسیله ملک الموت قبض روح میکند فرزندان را بوسیله پدر و
مادر بدنیا میآورد و بندگان را بوسیله پیامبران و امامان علیهم السلام ص: 346
هدایت فرموده است. و هکذا لکن اگر این واسطهها و اسباب را در کارهاي خود مستقل بدانیم آن شرك است ولی اگر بگوئیم که
خدا آنها را آفریده و زیر نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خدا کار میکنند و از خود استقلالی ندارند در اینصورت مخالف
آیات قرآن حرف نزدهایم و همچنین باید دانست که احترام و شرك دو چیز جداگانه هستند زیرا محترم داشتن چیزي معبود قرار
دادن آن نیست مثلا زیارت قبور پیامبران و امامان و صلحا و پدر و مادر و اینکه کسی صاحب قبر را شفیع آورده و بگوید خدا به
احترام صاحب این قبر حوائج مرا برآورده کن هیچیک از اینها مصداق شرك نیست و گر نه پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم
آن را تحریم میکردند و همچنین تقبیل اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هیچ یک مصداق شرك نیستند و به اتفاق مسلمین بوسیدن و
دست مالیدن به حجر الاسود و همچنین طواف کعبه و غیره جایز و ثواب است.
ص: 347
[سوره النساء ( 4): آیه 49 ] .... ص : 347
اشاره
( أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا ( 49
ترجمه و شرح .... ص : 347
خداوند متعال در این آیه مبارکه به یکی از صفات ناپسندیده اهل کتاب اشاره نموده و میفرماید اي رسول گرامی به سخنان اهل
کتاب بنگر که چگونه اینها براي پیشرفت مرام و آئین خود بر خلاف حقیقت اندیشهها و سخنانی در باره هم کیش خود گفته و
امتیازاتی قائل شدهاند این قوم خود در حق خویش گواهی میدهند و خود را پاك میشمارند و گمان دارند که خدا ایشان را از
میان آفریدههاي خویش برگزیده است و به این اندیشهها خود را مغرور نموده و همواره در مقام لجاج با حق و عناد با دین اسلام
صفحه 176 از 275
هستند در صورتی که این وظیفه آنان نیست که در باره خویش گواهی دهند بلکه تنها خداست که هر که را بخواهد برمیگزیند و
او را میستاید و هرگز به احدي سر سوزنی ستم نخواهد کرد و رستگاري افراد بشر از فضل پروردگار و یا حرمان آنان در اثر
اختلاف قابلیت و لیاقت اشخاص است پروردگار در افاضه نعمت و موهبت کمال هرگز بخل نمیورزد و هر کس به اندازه سعی و
همت خود میتواند از خوان فضیلت برخوردار گردد از این رو هرگز بقدر ذرهاي بکسی ظلم و ستم نخواهد شد.
اینک میفرماید: ص: 348
اي رسول گرامی آیا توجه نکردي و ندیدي آنهائی را که خودستائی میکنند و خود را بخوبی و پاکی توصیف میکنند و ادعاهائی
میکنند که در آنها نیست و میگویند:
نحن ابناء اللّه و أحباؤه یا میگویند:
لن تمسنا النار الا ایاما معددة میگویند:
لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّۀَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاري تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ.
این خودستائیها بیارزش است زیرا این تزکیهها قولی و ادعاء و اعتماد به اعمال پدران است نه تزکیه عملی که انسان با انجام آن
اعمال نفس خویش را پاك و پاکیزه میگرداند و خداست که هر کس را از بندگانش بخواهد توفیق عمل صالح به او میدهد و او
را پاك و مزکّی و طاهر میگرداند و از پاداش اعمال وي ذرهاي و بقدر فتیلی که رشته باریک در میان شکاف دانه خرماست کسر
نمیکند و مورد ظلم و ستم واقع نمیشود پس هر که هر چه به بیند سزاي گفتار و کردارشان است.
از این آیه استفاده میشود:
تعریف بیجهت شخص از اعمال و کردار خود پسندیده نیست و انسان باید بوسیله اعمال و رفتار نیک خود مورد لطف و عنایت
پروردگار قرار بگیرد.
(49)
ار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص: 349
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 349
هیچ دیدي آنکه نفس خویش را پاك چون خوانند از رجس و خطا
پاك سازد بلکه ذات ذو الکرم هر که را خواهد بدون هر ستم
(49)
شان نزول .... ص : 349
این آیه مبارکه در خصوص جماعتی از یهودیان مانند بحر بن عمرو و نعمان بن اوفی و مرحب بن زید نازل گردیده که میگفتند ما
پسران خدا و دوستان او هستیم و اطفال خود را نزد پیامبر آوردند و گفتند یا محمد آیا اینان داراي گناه میباشند فرمود نه سپس
گفتند ما نیز مانند اینها هیچ گناهی نداریم زیرا هر گناهی که در روز مرتکب شویم شب آمرزیده میشود و هر گناهی که در شب
مرتکب شویم در روز چشمپوشی میگردد، سپس این آیه نازل گردید تفسیر کشف الاسرار و روض الجنان نیز این سبب نزول را
نوشتهاند. و نیز گویند که اینها فرزندان خویش را جلو انداخته و در نماز به آنان اقتداء مینمودند. تفسیر ابن ابی حاتم نیز این مطلب
صفحه 177 از 275
را نقل کرده است.
ص: 350
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 350
قوله تعالی بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی.
زکو و زکاة یعنی پاك شدن و در اصل به معنی نمو و زیادت است چنانکه طبرسی و راغب و قاموس و اقرب و صحاح نیز گفتهاند
چنانکه در آیه 9 سوره شمس میفرماید:
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها یعنی نجات یافت آنکه نفس را پاك کرد.
و از این ماده است:
زکی- یعنی پاك چنانکه در آیه 19 سوره مریم میفرماید:
لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیا
و مؤنثش زکیۀ چنانکه در آیه 74 سوره کهف میفرماید:
أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّۀً بِغَیْرِ نَفْسٍ ازکی اسم تفضیل یعنی پاکیزهتر چنانکه در آیه 19 سوره کهف میفرماید:
فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً یعنی باید بنگرد که کدام طعام پاکیزهتر است.
تزکیه که در اصل تزکوة بوده به معنی پاك و تصفیه نمودن است تزکی یعنی پاکی پذیرفتن. و این ماده در ضمن آیات قرآن به
معانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی تصدیق زبانی لا اله الا اللّه است چنانکه در آیه 7 سوره فصلت میفرماید: )
الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ. ص: 351
یعنی آنانکه به کلمه طیبه لا اله الا اللّه ایمان نداشته و تصدیق نکنند و هرگز به عالم آخرت ایمان نداشته باشند.
2) بمعنی زکات مال و دارائی چنانکه خداوند متعال در آیه 43 سوره بقره میفرماید: )
أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ یعنی نماز را بپاداشته و زکات مال خود را بدهید.
3) بمعنی اصلاح کردن چنانکه در آیه 18 سوره فاطر میفرماید: )
وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ یعنی هر که خود را از ناپاکیها و گناهان اصلاح نمود بهره و سودش بر خود اوست.
4) بمعنی زکات و صدقه عید فطر چنانکه در آیه 14 سوره اعلی میفرماید: )
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی یعنی حقیقۀ رستگاري یافت کسیکه زکات عید فطر را ادا نمود.
5) بمعنی تبرئه کردن چنانکه در آیه 174 سوره بقره میفرماید: )
وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَۀِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ.
یعنی کسانیکه آیاتی از کتاب آسمانی را (تورات و انجیل) در باره بعثت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم پنهان داشتند در روز
قیامت پروردگار به آنان توجه نفرماید و از گناه عظیمشان تبرئه نسازد.
6) بمعنی حلال چنانکه در آیه 19 سوره کهف میفرماید: )
فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً یعنی شما اصحاب کهف باید تحقیق کنید کدامیک از غذاها و خوردنیها حلال است.
7) بمعنی صدقه چنانکه در آیه 13 سوره مریم میفرماید: )
صفحه 178 از 275
وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاةً یعنی و ما یحیی را به لطف خاص خویش و به عنوان بخشش به زکریا عطا نمودیم.
ص: 352
[سوره النساء ( 4): آیه 50 ] .... ص : 352
اشاره
( انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً ( 50
ترجمه و شرح .... ص : 352
خداوند متعال در این آیه شریفه به رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم میفرماید:
اي رسول گرامی نگاه کن که چگونه اهل کتاب به منظور بزرگداشت همکیش خود در اجتماعات بشر بر خلاف وجدان در باره
خود امتیازات شرك آمیزي قائل شده فخر و اظهار برتري مینمایند و چگونه با ساختن فضائل دروغین به پروردگار خویش دروغ
میبندند که اگر هیچ گناه دیگري نداشته باشند خود این دروغ بستن گناه بزرگ آشکاري بوده و براي مجازات آنها کفایت
میکند.
اینک میفرماید:
بنگر اي رسول گرامی یا اي مسلمان چگونه اهل کتاب به خدا دروغ میبندند و میگویند ما فرزندان و دوستان خدائیم و جز یهود
کسی به بهشت نمیرود و همین افتراي بخدا و گناه آشکار آنان براي مجازات آنها کفایت میکند.
(50)
ص: 353
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 353
بین چسان بندند بر حق افتراء این یهودان از تقلّب وز خطا
که به بخشد جرم روز ما به شب جرم شب را روز بخشد باز رب
یا در اینکه ما خود ابناء اللهیم وین بود روشن گناهی و آگهیم
(50)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 353
قوله تعالی إِثْماً مُبِیناً.
بان یعنی آشکار شد و ظاهر گشت چنانکه در آیه 75 سوره مائدة میفرماید:
صفحه 179 از 275
انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ یعنی به بین چگونه براي آنها نشانهها را روشن میکنیم.
و از این ماده است:
بین- صفت مشبهه یعنی روشن و آشکار چنانکه در آیه 15 سوره کهف میفرماید:
لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ یعنی چرا بر خود دلیل روشنی نمیآورند.
مبین و مبیّن یعنی آشکار کننده چنانکه در آیه 10 سوره دخان و 34 سوره نور میفرماید: ص:
354
یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ- وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ.
بینۀ- یعنی دلیل و حجت آشکار و جمعش بینات است ابین اسم تفضیل یعنی افصح- تبیّن یعنی آشکار شدن و پیدا گشتن چنانکه
در آیه 256 سوره بقره میفرماید:
قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ.
یعنی راه رشد از گمراهی آشکار شد.
بیان- یعنی کلام و سخن روشن چنانکه در آیه 138 سوره آل عمران میفرماید:
هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً.
یعنی این گفتاري روشن براي مردم و هدایتی است.
استبانۀ- یعنی آشکار گردیدن چنانکه در آیه 117 سوره صافات میفرماید:
وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ. یعنی به آن دو کتاب روشن دادیم و ممکن است مستبین در اینجا متعدي باشد. یعنی کتابیکه مجهولات
را روشن میکند و شریعت را بیان مینماید.
تبیین- یعنی پیدا، و آشکار کردن که هم لازم و هم متعدي است. از ثلاثی مجرد این ریشه بیست صفت مشبهه مفرد و پنجاه و دو
صفت مشبهه جمع و دویست و شصت و نه اسم و از باب افعال آن یکصد و نوزده اسم فاعل و یک فعل مضارع و از باب استفعال
آن یک اسم فاعل و یک فعل مضارع و از باب تفعل آن دوازده فعل ماضی و سه فعل مضارع و سه فعل امر و از باب تفعیل آن سه
اسم فاعل مفرد و سه اسم فاعل جمع و پنج فعل ماضی و سی فعل مضارع و یک مصدر بر رویهم پانصد و بیست و سه بار در هفتاد
و یک سوره طی چهار صد و چهل و پنج آیه در ضمن آیات قرآن بکار برده شده است.
ص: 355
[سوره النساء ( 4): آیه 51 ] .... ص : 355
اشاره
( أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا ( 51
ترجمه و شرح .... ص : 355
تکرار صفت کتاب داشتن، براي قوم یهود در چندین آیه بخاطر این است تا آشکار شود که کار آنان چه اندازه عجیب و ناپسند
صفحه 180 از 275
است در صورتی که اگر چنین کاري از غیر اهل کتاب سر میزد این اندازه زشتی و شگفتی نداشت اینها حتی کارشان بجایی
رسیده که میگویند راه کافران و مشرکان از محمد و پیروان آن راستتر و درستتر است و چون بر ضدّ دین اسلام در صف
کسانی ایستادهاند که کافرند چنان است که بشریعت و معتقدات کفار خرسندند و آن را بر شریعت و عقیده مسلمانان برگزیدهاند.
اینک میفرماید:
اي رسول گرامی آیا ندیدي کسانی را که نصیبی از کتاب آسمانی دارند معهذا به بتهاي جبت و طاغوت مشرکین ایمان میآورند و
در باره کسانیکه ایمان ص: 356
آوردهاند بمشرکان و بکافران میگویند آنها از کسانی که ایمان آوردهاند هدایت یافتهترند و طریقه مشرکین از مؤمنین محکمتر و
قویتر است.
(51)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 356
هیچ ایشان را تو دیدي اي حبیب کز کتاب آن قوم را بودي نصیب
چون شدید از بعد ایمان بتپرست دیوشان کرد از می طاغوت مست
هست بس در جبت و طاغوت اختلاف نفس اماره است اصلش بیگزاف
جبت نفس و آرزو طاغوت دان صورتش آن ساحران و کاهنان
آن یهود از بغض احمد و اهل دین متفق گشتند هم با مشرکان
بت پرستیدند ایشان در عهود با گروه مشرکین یعنی یهود
این چنین گویند کاین دین بهتر است از مسلمانی که رسم دیگر است
بتپرستی هست بهتر در شیاع از رهی کاحمد نموده اختراع
(51)
ص: 357
شان نزول .... ص : 357
ابن عباس و ضحاك روایت کردهاند که مراد از جبت در این آیه حی بن اخطب و طاغوت کعب بن اشرف است زیرا اینها وقتی به
مکه آمدند اهل مکه به آنها گفتند شما اهل کتاب و اهل علم هستید به ما از محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلم و از خودمان خبر
دهید این دو نفر گفتند ما را از عقاید خود و گفتار محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم مطلع سازید اینان گفتند ما در اوقات میهمانی
شتران فربه نحر میکنیم و حجاج را آب میدهیم و اسیران را آزاد میسازیم وصله ارحام میکنیم ولی محمد صلی اللّه علیه و آله
رحم ما را قطع کرده است این دو نفر در جواب گفتند شما بهتر از محمد هستید و بهترین راه را شما انتخاب نمودهاید سپس این آیه
نازل گردید.
ص: 358
صفحه 181 از 275
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 358
قوله تعالی یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ.
جبت- یعنی بت، کاهن، ساحر، سحر، چیز بیفایده و هر معبود باطل چنانکه در آیه مورد بحث مذکور شد و آنچه که از آیه مزبور
پیداست این است که منظور از جبت معبود باطل و بت میباشد.
راغب نوشته: جبت و جبس هر دو به معنی بی فائده است و فقط یکبار در قرآن ذکر شده است.
طاغوت- یعنی متجاوز به حقوق دیگران خدایان دروغین، طبقه حاکمه متجاوز و لغتی است که در مفرد و جمع بکار برده میشود.
چنانکه در آیه 60 سوره نساء میفرماید:
أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ. یعنی میخواهند دادرسی و محاکمه را نزد دستگاه حاکمه جور ببرند.
کلمه طاغوت یا مصدر است یا صیغه مبالغه و در اصل طغیوت بر وزن فعیول بوده جاي غین و یا عوض شده طغیوت شده یا بقاعده
اعلال بدل به الف سپس طاغوت شده و در هشت مورد در ضمن آیات قرآن بکار برده شده است.
ص: 359
[سوره النساء ( 4): آیه 52 ] .... ص : 359
اشاره
( أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً ( 52
ترجمه و شرح .... ص : 359
خداوند متعال در این آیه مبارکه سرنوشت زشت ایشان را بیان کرده و میفرماید:
آنها کسانی هستند که در اثر عصیان و کفرشان خدا آنان را از رحمت خود دور ساخته و دچار لعن و طرد خدائی هستند و هر کس
را خداوند از رحمت خویش محروم کند هرگز براي او یاور و مددکاري نخواهد بود.
(52)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 359
این کسانند آنکه حقشان کرده لعن نیست یار آنرا که حق فرموده طعن
آن گریزد از اعادي بر اله چون خدا شد خصم دیگر نیست راه
(52)
ص: 360
شان نزول .... ص : 360
صفحه 182 از 275
شان نزول .... ص : 360
قتاده در سبب نزول این آیه چنین گفته است:
وقتی که حی بن اخطب و کعب بن اشرف به مشرکین مکه گفتند شما داراي هدایت بیشتر و نیکوتر از کسانیکه به محمد صلی اللّه
علیه و آله و سلم ایمان آوردهاند میباشید در صورتی که خود میدانستند که دروغ میگویند لذا خداوند متعال این آیه را در لعنت
آنها نازل کردند اما سیوطی در شأن نزول این آیه مطلبی نقل نکرده است.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 360
قوله تعالی فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً.
زمخشري گفته کلمه لن براي نفی همیشگی بکار برده میشود چنانکه در آیه 73 سوره بقره میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ.
یعنی هرگز نمیتوانند چنین کاري را انجام دهند. لکن دیگران گفته اگر لن براي نفی ابدي و همیشگی بود در آیه 26 سوره مریم
که میفرماید: ص: 361
قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی مقیّد به جمله حتّی یرجع الینا موسی نمیگردید و نیز کلمه ابدا در آیه 95 سوره
بقره که میفرماید:
وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ تکرار نمیشد زیرا اصل عدم تکرار است.
اما در بعضی از آیات مانند آیه: لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً و مانند آن نفی دائمی و همیشگی از خارج فهمیده میشود.
گروهی از لغویّین نیز معتقدند که کلمه لن براي دعا هم استعمال شده است و آیه 17 سوره قصص را که میفرماید:
قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ را نیز از این دانستهاند، لکن اقرب الموارد چیزي در این باره نفیا و اثباتا نقل
نکرده است ولی طبري در ذیل آیه 143 سوره اعراف که میفرماید:
لَنْ تَرانِی- لن را نفی ابد دانسته است.
ص: 362
[سوره النساء ( 4): آیه 53 ] .... ص : 362
اشاره
( أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً ( 53
ترجمه و شرح .... ص : 362
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند اي رسول گرامی یهود بخاطر جلب توجه بتپرستان مکه گواهی دادند که بتپرستی
قریش از خداپرستی مسلمانان بهتر است حکم آنان وزن و ارزش و اثري ندارد زیرا کاري بدست ایشان نیست بر فرض که
صفحه 183 از 275
میداشتند از آن بخلی که در طبیعت خود دارند همه مردم را از کوچکترین چیز محروم میساختند و همه امتیازات را در بست
بخودشان اختصاص میدادند لذا مؤمنان نباید نگران باشند و در باره ایشان و کفار هر چه میخواهند بگویند زیرا بازگشت کار
بدست ایشان نیست و در سرنوشت مردم دستی ندارند.
میفرماید: à اي
آیا یهود بهرهاي در حکومت دارند که چنین قضاوتی کردند و کسیکه سلطنتی ندارد حق حکومتی ندارد در حالیکه اگر چنین بود
به مردم به اندازه نقیري حقی نمیدادند و بلکه همه چیز را در انحصار خویش قرار میدادند تا مردم مطیع حکم آنان باشند.
(53)
ص: 363
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 363
یا که ایشانراست از شاهی نصیب یا رسد ملک این بخیل آن را قریب
بد یهودان را بدین نوع اعتقاد که نبی گردند و شاه اندر بلاد
پس شوند ار شاه هم بر زعم خویش از فقیر است اندك اعطاشان نه بیش
(53)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 363
قوله تعالی لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً.
نقر- یعنی دمیدن، زدن و اصل آن قرغ و کوبیدن است که از آن صوت و آواز تولید گردد مانند کوبیدن تبر یا تیشه بر روي آهن و
از این ماده است:
ناقور و آن آلتی است چون شیپور که در آن میدمند، صور، بوق چنانکه در آیه 8 سوره مدثر میفرماید:
فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ یعنی وقتی که در صور دمیده شود. و کلمه ناقور فقط در این آیه بکار برده شده است.
نقیر: براي نقیر چند معنی گفته شده است:
1) مقدار اندکی را گویند که مرغ با نوك خویش از زمین بردارد. ص: 364 )
2) به معنی اثري که مثل جاي منقار است. )
3) بمعنی سوراخکی که در چوب و پشت دانه خرما ایجاد شده باشد. )
4) به نظر ابن عباس نقطهاي است که بر پشت استخوان خرما باشد. )
5) به عقیده مجاهد دانه کوچکی است که در میان استخوان خرما باشد. )
6) بگفته ابو العالیه آن است که مرد سر انگشت بر چیزي زند و بطور کلی کنایه از چیز کوچک و اندك است چنانکه در آیه 124 )
سوره نساء میفرماید:
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّۀَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً.
هر کس از مرد یا زن از کارهاي شایسته بجا آورد و مؤمن باشد آنها به بهشت داخل میشوند و ذرهاي ستم کرده نمیشوند.
صفحه 184 از 275
منقار اسم آلت یعنی نوك پرنده که با آن میکوبد و سوراخ میکند.
ص: 365
[سوره النساء ( 4): آیه 54 ] .... ص : 365
اشاره
( أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَۀَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً ( 54
ترجمه و شرح .... ص : 365
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند آنچه را که یهود در باره پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم میگویند از رشک و
حسد آنها است که چرا خداوند او را به پیامبري برگزیده و چرا مؤمنان بدست او هدایت میشوند در حالیکه نعمت خدا وقف کسی
نیست هر که با ایمان، شایستگی پیدا کند به آن میرسد و هر که کفران ورزد از آن بیبهره میماند چنانکه بر آل ابراهیم همچون
موسی و سلیمان و داود با فرستادن کتاب و بخشیدن حکمت و پادشاهی بزرگ منت نهاد پارهاي از ایشان ایمان آوردند و پارهاي از
ایمان دوري جستند و سرمایههاي پر ارزش مادي و معنوي را بر اثر شرارت و قساوت دادند و هر کدام بپاداش خویش رسیدند.
اینک میفرماید:
یا اینکه به مردم یعنی به پیغمبر و اهل بیت او و اصحاب و یارانش در مقابل آنچه که خدا از فضلش به آنان بخشیده حسد میورزند
و میخواهند که این مقام از ص: 366
او سلب گردد در صورتی که این امر تازهاي نیست و ما به آل ابراهیم که یهود از خاندان وي میباشند کتاب و حکمت دادیم و
حکومت عظیمی هم علاوه بر سلطنت باطنی به یوسف و داود و سلیمان عطا کردیم و چگونه تنها به محمد صلی اللّه علیه و آله و
سلم حسد میبرند و به پیشینیان آنحضرت رشک نمیبرند در حالیکه محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز یکی از فرزندان ابراهیم
علیه السلام میباشد.
(54)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 366
یا برند ایشان حسد بر مردمان آنچه حقشان داده از فضل عیان
کان نبوت یا کتاب و بعثت است یا بر احمد عزت است و نصرت است
آل ابراهیم را دادیم هم از کتاب و حکمت و ملک و نعم
(54)
ص: 367
صفحه 185 از 275
شان نزول .... ص : 367
از ابن عباس نقل گردیده که اهل کتاب میگفتند محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم چنین پنداشته آنچه که براي ما آمده از کتاب
آسمانی براي وي نیز آمده است در صورتی که کوشش او جز ازدواج و نکاح چیز دیگري نیست زیرا داراي 9 زن میباشد و
میگفتند کدام سلطان است که به این کیفیت باشد و همچنین میگفتند اگر محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم پیغمبر بود به زنان
رغبت نمیکرد سپس این آیه نازل شد و بیان کرد که محمد صلی اللّه علیه و آله از آل ابراهیم است در صورتی که خودتان
معتقدید که از آل ابراهیم پیامبرانی مانند داود و سلیمان بودند که داراي زنان بسیاري بودهاند. تفسیر ابن ابی حاتم نیز این سبب را
نزول نوشته است.
و نیز ابن شهر آشوب پس از چند واسطه از کلبی او از ابو صالح و او از ابن عباس نقل کرده که این آیه در باره پیغمبر اکرم صلی
اللّه علیه و آله و سلم و علی مرتضی علیه السلام نازل گردیده است. تفسیر برهان نیز این شان نزول را نقل کرده است.
ص: 368
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 368
قوله تعالی أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ.
کلمه ناس در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی محمد صلی اللّه علیه و آله چنانکه در آیه مورد بحث مذکور شد. )
2) بمعنی نعیم بن مسعود چنانکه در آیه 173 سوره آل عمران میفرماید: )
الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ یعنی نعیم بن مسعود الاشجعی.
3) بمعنی پیامبران خاص چنانکه در آیه 143 سوره بقره میفرماید: )
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّۀً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ یعنی علی الرسل خاصۀ.
4) بمعنی مؤمنان خاص چنانکه در آیه 161 سوره بقره میفرماید: )
أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَۀُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَۀِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ. یعنی المؤمنین خاصۀ ( 5) بمعنی مؤمنان اهل تورات چنانکه در آیه 13 سوره بقره
میفرماید:
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ یعنی مؤمنی اهل التوریۀ.
6) بمعنی بنی اسرائیل چنانکه در آیه 79 سوره آل عمران میفرماید: ص: 369 )
ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ یعنی لبنی اسرائیل خاصۀ.
7) بمعنی اهل کشتی نوح چنانکه در آیه 213 سوره بقره میفرماید: )
کانَ النَّاسُ أُمَّۀً واحِ دَةً همه مردم بعد از آدم عبارت بودند از پیروان مؤمن نوح علیه السلام که در کشتی جمع شده بودند سپس
خداوند پیامبرانی دیگر فرستاد که نیکوکاران را مژده داده و بدهکاران را از کفر و گناه بترساند.
8) بمعنی اهل مکه چنانکه در آیه 60 سوره بنی اسرائیل میفرماید: )
إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ یعنی همانا پروردگار تو به همه افعال و افکار مردم مکه آگاه است.
9) بمعنی کل مردم چنانکه در آیه 1 سوره حج میفرماید: )
صفحه 186 از 275
یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ یعنی اي تودههاي مردم جهان خدا ترس و پرهیزگار باشید.
10 ) قبیله ربیعه و مضر چنانکه در آیه 199 سوره بقره میفرماید: )
ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ سپس بطریقی که مردم یعنی افراد قبیله ربیعه و مضر باز گردند به عرفات رجوع نمائید.
ص: 370
[سوره النساء ( 4): آیه 55 ] .... ص : 370
اشاره
( فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً ( 55
ترجمه و شرح .... ص : 370
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که ما بر آل ابراهیم با فرستادن کتاب و بخشیدن حکمت و پادشاهی بزرگ منت
نهادیم لکن بعضی از ایشان ایمان آوردند و پارهاي از ایمان دوري جستند و هر کدام بدون ملاحظه و جانبداري بپاداش خویش
رسیدند و کسانی هم که به این کتاب آسمانی کفر میورزند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد و سیرت این لجاج و کفران
نعمت در روز قیامت شعلههاي آتشینی است که از درون آنها افروخته خواهد شده.
اینک میفرماید:
پس جمعی از اسلاف این یهودان به آنچه بر ابراهیم عطا شد ایمان آوردند و پارهاي دیگر اعراض کرده و ایجاد مانع در راه آن
نمودند و تو اي رسول گرامی از رفتار یهودان نگران مباش زیرا رفتار مردم همیشه با فرستادگان الهی چنین بوده است لذا اگر
نگرویدگان به تو در دنیا به عذاب گرفتار نشوند شعله فروزان آتش دوزخ در رستاخیز براي آنان کافی است.
(55)
ص: 371
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 371
هست ز ایشان پس کسی که آورده او بر نبی ایمان و بر حق کرده رو
هم بود ز ایشان کسی کز ناقبول کرده اعراض از خدا و از رسول
پس پسنده بر سزایش دوزخ است کان ز بهر کافران محکم فخ است
نار افروزنده را او در خور است کان سزاي هر لجوج و کافر است
(55)
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 371
صفحه 187 از 275
قوله تعالی وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً.
جهنم یعنی خانه عذاب، دوزخ، جائیکه بدکاران را در آخرت عقاب میکنند و بنا به برخی از روایات طبقه زیرین از هفت طبقه
دوزخ است و جاي همه شرور و کثافات و زشتیها است چنانکه در آیه 39 سوره انفال میفرماید:
لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ.
یعنی تا خداوند جدا سازد پلید را از پاکیزه و پلیدها را بر هم نهد و همه را انباشته و در جهنم قرار دهد.
بنظر صاحب صحاح و مفردات اصل کلمه جهنم فارسی است معرب شده اقرب الموارد مینویسد جهنم اسم عجمی است و گویند
فارسی و بقولی عبرانی است و اصل آن کهنام است.
این اسم در انجیل متی باب 16 بند 18 نقل شده قاموس کتاب مقدس از ص: 372
انجیل لوقا باب 16 نیز نقل کرده است.
قاموس میگوید جهنم یعنی چاه عمیق و جهنم بخاطر عمیق بودن جهنم خوانده شده است بهر حال کلمه جهنم در استعمال قرآن
محل عذاب آخرت و وعدگاه کفار و ستمگران است و هفتاد و هفت بار در ضمن آیات قرآن تکرار شده است.
چنانکه در آیه 97 سوره نساء میفرماید:
فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً.
طبق آیات قرآن جهنم حرف میزند چنانکه در آیه 30 سوره ق میفرماید:
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ.
از این آیه 12 سوره فرقان میفرماید:
وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَۀِ سَعِیراً إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً.
ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه آتش مکذبین را میبیند و نیز آیه 17 سوره معارج که میفرماید:
کَلَّا إِنَّها لَظی نَزَّاعَۀً لِلشَّوي تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی.
ظاهر تدعو آن است که آتش فهم دارد و اعراض کننده را میخواند و صدا میکند. بطور کلی باید دانست که دار آخرت زندگی
حقیقی است و حیات بر تمام جزئیات آن احاطه دارد جهنم و آتش نیز جزء آخرتند چنانکه در آیه 64 سوره عنکبوت میفرماید:
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ.
ص: 373
[سوره النساء ( 4): آیه 56 ] .... ص : 373
اشاره
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً ( 56
ترجمه و شرح .... ص : 373
خداوند متعال در این آیه مبارکه سرنوشت افراد بی ایمان را تشریح نموده و میفرماید:
صفحه 188 از 275
آنانکه به آیات منزله بر پیغمبران ما بویژه قرآن را که اکمل و اظهر آیات ماست کافر شدند و حجتهاي ما را تکذیب نموده و
انکار کردند بزودي آنها را در آتشی وارد میکنیم که هر گاه پوستهاي تن آنها در آن بریان گردد و بسوزد بجاي آن پوستها براي
آنان پوستهاي دیگري قرار میدهیم تا مزه عذاب را بخوبی بچشند و بداند که خداوند توانا و حکیم است و هر چه بخواهد میکند
و کارهایش از روي حکمت و درستکاري است.
(56)
ص: 374
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 374
آنکه کافر شد به آیتهاي ما زود آریمش بنار پر وبا
پوستهاشان ز آتش افروخته هر چه گردد پخته یعنی سوخته
حق کند آن جلد بر دیگر بدل از پی پاداش عصیان و عمل
جلدها را گفتهاند ارباب لب هست بر جسم و طبیعتها حجب
هر یکی ز ان پردهها گردد چو باز منفعل ماند ز افعال مجاز
باز بیند پرده دیگر بجاست و آن حجابات آرزوها و هواست
هست پنهان در تو خلق بد هزار هر یکی را هم شئون بیشمار
مینماید هر زمانی زان شئون صورت دیگر چو آید در نمون
ز ان یک از اخلاق زشتت دان حسد هر دم او را صورتی از تو رسد
یعنی آیه نوع دیگر در نمود و ان حجابی سخت گردد در حدود
همچنین اوصاف زشت دیگرت پردهها باشند هر یک در برت
اینست سر کلما نضجت جلود که بدل سازد خدایش در حدود
و آن برون است از شمار و از حساب تا چشند این بد دلان طعم عذاب
حق بود غالب بهر کار و حکیم هر کرا بر جا دهد امید و بیم
(56)
ص: 375
شان نزول .... ص : 375
کشف الاسرار مینویسد: این آیه در باره یهودیان نازل شده و عواقب شوم کار آنها را بر اثر ایمان نیاوردن در آن سراي بیان
میدارد.
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 375
صفحه 189 از 275
قوله تعالی کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ.
نضج بر وزن فلس و قفل بمعنی دریافتی و رسیدن به آنچه مطلوب است رسیدن میوه، پخته شدن گوشت است ولی صاحب صحاح
معتقد است که معنی نضج در این آیه بیحس شدن در اثر سوختن است یعنی هر وقت پوستهاي آنها سوخت و بیحس شد پوستهاي
دیگري براي آنها عوض میگیریم تا عذاب را بچشند.
ابن فارس گفته نضج در اصل به معنی به نهایت رسیدن چیزي است در طبخ و پختن سپس استعاره آورده میشود در هر چیزي که
بغایت محکمی و استواري رسیده باشد چنانکه گفته میشود:
هو نضیج الراي یعنی او محکم رأي است و رأیش پخته است. ضمنا از ص: 376
روایات استفاده میشود که تبدیل جلود زنده کردن و اعاده حیات بجلود اولی است و چون در قیامت همه چیز زنده است لذا هر چه
مرگ آن را دریافت حیات حمله کرده مرگ را از بین خواهد برد بنابراین هر وقت پوست اهل آتش سوخت و بی حس شد دوباره
حیات بر آن عود خواهد کرد. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است.
ص: 377
[سوره النساء ( 4): آیه 57 ] .... ص : 377
اشاره
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِ  لا
( ظَلِیلًا ( 57
ترجمه و شرح .... ص : 377
خداوند متعال در این آیه شریفه در برابر صحنه پر از بدبختی و بیچارگی کافران وضع افراد با ایمان و کسانیکه عمل صالحی انجام
دادهاند را بیان کرده و توضیح میدهد: کسانیکه ایمان آورده و کار نیک انجام دادهاند در باغهاي خرم بهشت با جویهاي روان
میآرامند در اینجا نیز دوام و جاودانی است ولی با آن دوام در آتش تفاوت بسیار دارد در اینجا سایههاي آرامش بخش و جانپذیر
است که همسران پاکیزه صفا و خوشی آن را تمامتر میکند.
اینک میفرماید:
و کسانی که ایمان بخدا آوردند و عمل صالح و کارهاي نیکو انجام دادند بزودي آنها را داخل در باغهاي از بهشت میکنیم که از
زیر درختان و کاخهاي آنها نهرها جاري است و در آن باغ و بستانها همیشه خواهند ماند و همسرانی پاکیزه براي آنها خواهد بود و
آنها را در زیر سایبانهائی جا میدهیم که دائما از ص: 378
سایه آن بهرهمند میباشند و گرما و سرمائی به آن راه نخواهد یافت و آفتابی آن سایه را محو نخواهد نمود و آنان در عزت دائم و
نعمت مستمر بسر خواهند برد.
(57)
صفحه 190 از 275
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 378
و آنکسانکه بگرویدند از ثقات کردهاند اعمال نیک اندر حیات
زودشان سازیم داخل در جنان که رود بس نهرها از زیر آن
و آن بود جنات اسماء و صفات جاري از هر یک وجود ممکنات
هر یک اندر ظل اسمی مستقر از حیات و هستی خود ذي اثر
هر که گیرد اندر آن جنت مقام یافت سرّ علّم الاسماء تمام
علت هر شیء و وجه نسبتش و اندو هم حکمت و خاصیّتش
نیست در وي فضل و فقر آنرا مجال هم نه تغییر و تشتت یا زوال
اندر آن باشند باقی تا ابد دروي ازواج مطهر بی عدد
آن زنان باشند طاعات جمیل داخلند ایشان در آن ظل ظلیل
ظل اشارت از عنایات خداست سایه و خور ورنه در جنت کجاست
(57)
ص: 379
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 379
قوله تعالی وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ.
صلح- یعنی سازش، مسالمت به نظر راغب از بین بردن نفرت میان مردم، نیکو کردن، آشتی چنانکه در آیه 128 سوره نساء
میفرماید:
وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ یعنی سازش بهتر است. و این کلمه در مذکر و مؤنث هر دو بکار برده میشود چنانکه میگوید:
.« وقع الصلح و وقعت الصلح »
و از این ماده است:
صلاح یعنی شایسته، خوب شدن چنانکه در آیه 23 سوره رعد میفرماید:
جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ.
صالح یعنی نیکو، شایسته، نیکوکار، عمل شایسته، فرد شایسته چنانکه در آیه 62 سوره بقره میفرماید:
مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً.
و عمل صالح و کار شایسته آن است که مطابق عدل و انصاف باشد که قهرا مفید و مورد رضاي خداست. و جمعش صالحون است
چنانکه در آیه 25 سوره بقره میفرماید:
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ.
و کلمه صالح اسم یکی از پیامبران عظیم الشان میباشد که بر قوم ثمود مبعوث گردید.
اصلاح- یعنی ایجاد صلح و سازش چنانکه در آیه 220 سوره بقره ص: 380
میفرماید:
صفحه 191 از 275
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ.
یعنی ترا میپرسند از یتیمان بگو اصلاح حال آنها بهتر است.
و این ماده در ضمن آیات قرآن به معانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی ایمان چنانکه در آیه 8 سوره مؤمن میفرماید: )
جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ یعنی و من امن من آبائهم.
و این معنی در ضمن آیات قرآن بسیار آمده است.
2) بمعنی بزرگی مقام و با جلالت چنانکه در آیه 130 سوره بقره میفرماید: )
وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ.
یعنی ابراهیم در آخرت هم صاحب مقام و یا جاه و منزلت خواهد بود.
3) بمعنی مدارا کردن. چنانکه در آیه 142 سوره اعراف میفرماید: )
وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ یعنی و ارفق بهم.
4) بمعنی اصلاح کردن خلق چنانکه در آیه 189 سوره اعراف میفرماید: )
لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ.
یعنی پروردگارا اگر بر ما فرزندي مصلح عطا فرمودي بر این نعمت البته از سپاسگزاران تو خواهیم بود.
5) بمعنی نیکی کردن چنانکه در آیه 88 سوره هود میفرماید: )
إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ یعنی الا الاحسان ما ص: 381
استطعت ( 6) بمعنی اطاعت چنانکه در آیه 11 سوره بقره میفرماید:
إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ یعنی مفسدین ادعا میکنند که مائیم اطاعت کنندگان و فرمانبرداران.
7) بمعنی امانت داري چنانکه در آیه 82 سوره کهف میفرماید: )
وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً یعنی و پدر آن دو یتیم مرد امانت داري بود.
8) بمعنی نیکی و احسان بر پدر و مادر چنانکه در آیه 25 سوره اسراء میفرماید: )
إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ یعنی اگر بر پدر و مادر خود نیکی کنید خدا نیز توبه و تضرع را میپذیرد و شما را میبخشد.
9) بمعنی امر بمعروف و نهی از منکر چنانکه در آیه 117 سوره هود میفرماید: )
وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُري بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ.
یعنی خدا هیچ قوم و اهل و یاري را که امر بمعروف و نهی از منکر کرده باشند بظلم و جور هلاك نمیکند.
10 ) بمعنی گزاردن اعمال حج چنانکه در آیه 100 سوره مؤمنون میفرماید: )
لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ.
یعنی ترك کننده حج موقع مرگ میگوید مرا به دنیا باز گردان تا شاید توانستم اعمال حج را که ترك کرده بودم بجاي آورم.
ص: 382
[سوره النساء ( 4): آیه 58 ] .... ص : 382
اشاره
صفحه 192 از 275
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً
( بَصِیراً ( 58
ترجمه و شرح .... ص : 382
خداوند متعال در این آیه مبارکه و آیات بعد قواعد حکم و قواعد سازمان اجتماعی را در جنگ و صلح مقرر داشته و نیروهاي
اجتماعی و وظائف هر یک را معین میکند نخست مقرر میدارد که باز دادن امانت به صاحبان آن و داوري کردن در میان مردم
بحق و عدالت و بی نظر بودن به هواي نفس و حسد واجب است نه مانند یهود که به کتاب آسمانی که در نزد آنان بودیعت نهاده
شده بود آن را خیانت کرده و تحریف نمودند و همچنین در مقام حکمیت آئین بتپرستان را بر دین اسلام ترجیح دادند لذا
خداوند متعال در این آیه دستوري که نظم عمومی بشر بر آن استوار است بجامعه اسلامی تعلیم داده و میفرماید:
خدا به شما دستور میدهد که امانات را به صاحبانش برسانید و وقتی که بین مردم حکومت میکنید و داوري مینمائید از روي
عدالت حکم کنید تا صاحبان حق کاملا و بدون کم و کاست بحقوق خود برسند سپس میفرماید و این أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 8، ص: 383
ارشاد و امر به ردّ امانت و حکومت به عدل بهترین پند و اندرزي است که خداوند شما را به آن موعظه میکند و اندرز میدهد و
خداوند در هر حال مراقب اعمال شما است و صداي هر مظلوم و صاحب حق و امانتی را میشنود و به خیانت هر خائن یا ظالم یا
مقصر در اجراي امر واجبی یا ضایع کننده هر حقی بینا است.
(58)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 383
مینماید امران حق تا بسهل رد نمائید آن امانتها به اهل
آنکه در ردّ امانت کاهل است از رسوم آدمیت غافل است
میکنید ار حکم بین مردمان عقل و انصاف اندر آن یابد عیان
حق دهد نیکو شما را وعظ و پند تا کنید افعال نیکو را پسند
بشنود حق آنچه میگوئید بس در قبول آن امانتها ز کس
هم بود بینا کنید ار رد آن یا طمع دارید چیزي در نهان
بعد فتح مکه ختم المرسلین خواست مفتاح حرم وز آن و این
نزد عثمان بن طلحه بود کلید زان که حجّابی بارث او را رسید
بد کلید آن روز نزد مادرش رفت کارد جانب پیغمبرش
مادرش میکرد از دادن ابا تا که برد آخر به نزد مصطفی
گفت این باشد امانت از منت چونکه میدانم امین و ذو المنت
ردّ کن آن باز بر من کز پدر این بمیراثم رسیده در ثمر
خواست تا عباس گیرد از رسول شغل حجّابی نکرد از وي قبول
صفحه 193 از 275
آمد این آیت که هم بر صاحبش ده امانت را بحفظ منصبش
داد بر وي همچنین هم تاکنون هست در آنقوم این شغل و شئون
(58)
ص: 384
شان نزول .... ص : 384
بنظر ابن جریح این آیه شریفه در باره عثمان بن طلحه نازل گردیده وقتی که خدا برسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم دستور
دادند که کلید خانه کعبه را به وي برگرداند.
صاحب برهان روایتی از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: قسمت ان اللّه نعما یعظکم به در باره مال
نازل گردیده است کشف الاسرار مینویسد:
پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم خواست کلید خانه کعبه را به عباس بدهد جبرئیل آمد و این آیه را آورد سپس رسول اکرم
کلید را به عثمان بن طلحه پس داد.
تفسیر ابن مردویه نیز این سبب نزول را با مختصر تفاوتی از طریق کلبی از ابن عباس نقل کرده است.
قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ.
وعظ- یعنی پند و اندرز دادن و نصیحت کردن به قسمی که شخص دلش نرم شود و به طاعت و فرمان بردن از خداي تعالی راغب
و مایل گردد و بسوي او هدایت یابد و از عقاب و شکنجه او بواسطه گناه کردن بترسد چنانکه در آیه 13 سوره لقمان میفرماید:
وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ.
یعنی آندم که لقمان به پسر خویش که پندش میداد گفت اي پسر کم اول پند من بتو این است که هرگز بخدایتعالی شرك میاور.
ص: 385
و از این ماده است:
واعظ یعنی پندگو، اندرز دهنده جمعش وعاظ و واعظین است چنانکه در آیه 136 سوره شعراء میفرماید:
قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ.
یعنی قوم هود گفتند: پند دهی یا از پندگویان نباشی براي ما یکسان است.
موعظۀ- یعنی پند و اندرز چنانکه در آیه 138 سوره آل عمران میفرماید:
هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً وَ مَوْعِظَۀٌ لِلْمُتَّقِینَ.
یعنی این تبلیغ و هدایتی است براي مردم و پند است براي متقین. این کلمه نه بار در ضمن آیات قرآن آمده است و همچنین از این
ماده پانزده بار ماضی و مضارع و امر در قرآن آمده است و جمع موعظه نیز مواعظ میباشد.
ص: 386
توضیحات .... ص : 386
قوله تعالی أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَۀَ.
تعبیر به نصیب بخاطر این است که بسیاري از تورات و انجیل از دست رفته و یا تحریف شده بود و یک قسمتی بیش از آن بدست
صفحه 194 از 275
آنها نرسیده بود و در همین قسمت هم بشارات بوجود مقدس خاتم انبیاء موجود بود و آنها فهمیدند و یقین پیدا کردند مع ذلک از
روي عناد و عصبیت و بخاطر اینکه این پیغمبر از طایفه آنها نیست گمراهی را خریدند و به این هم قناعت نکردند میخواهند شما را
هم گمراه کرده از طریق حق منحرف سازند.
ابو علی جبائی گفته: یهود مال زیادي به بزرگان و دانشمندان خویش میدادند تا براي آنان مطالبی وضع نمایند مثل این بود که
پول میدادند و مطالب گمراه کننده را میخریدند و بقول زجاج رشوه میگرفتند تا مؤمنان را از راه حق که اسلام است گمراه
سازند و آنها را وادار به تکذیب پیغمبر اسلام نمایند. این آیه هشدار میدهد که در امور دین و دنیاي خود از دشمنان دین راهنمائی
نخواهید زیرا خدا بهتر از شما از باطن این نوع اشخاص خبردار است.
قوله تعالی مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ.
طبري نوشته: مجاهد گفته: یعنی یهود معنی ظاهري کلمات تورات را عوض میکردند.
و یقولون سمعنا و عصینا طبري میگوید: بنظر مجاهد و ابن زید معنی ص: 387
جمله این است: سخنان ترا شنیدیم ولی فرمان نمیبریم ولی أبو الفتوح مینویسد:
یعنی بطور مسخره این جملهها را میگفتند.
تنویر المقیاس تفسیر ابن عباس میگوید: یعنی میگفتند ما کلمات ترا شنیدیم ولی در نهان و پوشیده از آن حضرت میگفتند: ما
این گفتهها را نمیپذیریم و این درست به سخن کسانی میماند که از روي مسخره بگویند: از شما گفتن و از ما گوش نکردن و اما
در ذیل جمله:
و اسمع غیر مسمع طبري نوشته یهودیهاي اطراف، این جمله را براي آزار پیغمبر میگفتند به این معنی بشنو که خدا بگوش تو فرو
نکند بنظر مجاهد معنی جمله این است: تو بشنو ولی گفتار تو قابل پذیرش نیست فخر رازي نوشته ممکن است این جمله براي
احترام باشد و اینطور معنی شود: سخن ما بشنو و هرگز ناپسندي بگوش تو نرسد و ممکن است براي امانت باشد به این معنی به آن
حضرت میگفتند گفتار ما را بشنو و با خود میگفتند هرگز شنوا نباشی و یا اینجور معنی شود: بشنو که سخن مطابق پسند خود
نشنوي و کلام خوب بگوشت نرسد.
و اما در تفسیر جمله راعنا مجمع البیان مینویسد: آنها با این کلمه به ظاهر تواضع و در واقع پیغمبر را سبّ میکردند یا اینکه این
کلمه را از روي مسخره و استهزاء میگفتند یا اینکه این جمله را از روي جسارت و گستاخی ادا میکردند چنانکه به کسی گفته
شود: سخن ما را گوش کن و بفهم. برخی از مفسرین نیز معتقدند که آنها در موقع گفتن راعنا زبان را میپیچیدند و لحن آن را
طوري تغییر میدادند که راعینا تلفظ میشد یعنی: اي چوپان ما و این جسارت و گستاخی بوده چنانکه هر وقت پیغمبر اکرم صلی
اللّه علیه و آله و سلم را میدیدند میگفتند سام علیک یعنی مرگ بر تو پیامبر اکرم نیز با بردباري و خونسردي به آنان جواب
میداد سام علیک.
امام فخر در ذیل لیا بالسنتهم مینویسد: ص: 388
1) فراء گفته یعنی جمله راعنا را با پیچیدن زبان خود طوري میگفتند که دشنام بود و همچنین کلمهي غیر مسمع را طوري )
میگفتند که اهانت بود و این است معنی پیچیدن زبان.
2) آنچه در دل داشتند که به پیغمبر اهانت کنند طوري میگفتند که نمودار نبود و با تغییر زبان معنی بدرا بصورت خوب نمودار )
میکردند.
3) شاید طوري زبان را در دهان میگرداندند و جملهي راعنا را تلفظ میکردند که صورت مسخره و ریشخند نمودار میشد )
همانطور که مرسوم مردم است بدهان و زبان کج کردن یکدیگر را ریشخند و مسخره میکنند.
صفحه 195 از 275
طبري نوشته ضحاك گفته یعنی عرب مشرك به پیغمبر میگفت به سخن من گوش بده ولی طوري زبان خود را کج میکرد و
جمله را تلفظ مینمود که معنی جمله عوض میشد.
أبو الفتوح میگوید: اصل لی پیچیدن و تاب دادن است و مراد لغز است و چیزي است که هر کس آن اصطلاح را نشناسد نداند.
تنویر المقیاس مینویسد: یعنی زبان خود را تغییر میدادند به دشنام و سرزنش.
تفسیر غرائب القران نوشته: یعنی زبان خود را از سخن درست میگرداندند به بیهوده و باطل و بجاي انظرنا یعنی بما توجه داشته
باش میگفتند راعنا.
امام فخر در ذیل و طعنا فی الدین مینویسد: یعنی مشرکین با یاران خویش میگفتند: این مرد را فحش میدهیم نمیفهمد در
صورتی که اگر پیغمبر بود زود میفهمید.
در این جمله جهت گفتار آنها توضیح میشود که دین را سبک میشمردند ص: 389
بحقیر شمردن پیغمبر و با آن حضرت زبان کج میکردند بخاطر عیبجوئی در دین.
طبري در ذیل جمله و انظرنا نوشته بنظر ابن زید معنی جمله چنین است:
یعنی ما را مهلت بده و سختگیري مکن اما به اعتقاد عکرمه و مجاهد یعنی سخن ما را بشنو. و به نقل ابن جریح یعنی ما را متوجه
کن و بفهمان و بگفته أبو الفتوح یعنی منتظر باش تا بیندیشم و سخن ترا بفهمیم.
قوله تعالی مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها.
طبري مینویسد: ابن عباس گفته: یعنی صورتها از پشت سر بشود و دو چشم از عقب گردد که بعقب راه بروند. بنظر مجاهد معنی
جمله این است: پیش از آنکه از راه مستقیم بگمراهی برگردانده شوند و به بیراهه بیفتد. به اعتقاد ابن زید یعنی برگردند به آنجا که
از اول مهاجرت کرده بودند که مملکت شام میباشد و به اعتقاد برخی از مفسرین یعنی صورتهاشان مثل پشت گردن موي درآورد
و مانند بوزینه صورتها از موي پوشیده شود.
أبو الفتوح نوشته: أبو الجارود از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: معنی آیه این است:
از راه مستقیم به بیراهه برگردانیم چنانکه طبري نیز این معنی را از مجاهد نقل کرده است عبده میگوید: یعنی مقاصد شما نابود
شود و به آنچه توجه دارید که نابودي و شکست اسلام است ناامید میشوید و مفتضح میگردید.
نفخۀ الرحمان نهاوندي مینویسد: از ابن عباس نقل گردیده:
یعنی شکل صورت که چشم و بینی و گوش باشد نابود میشود و مانند سم حیوان و پاي شتر صاف میشود.
تفسیر المیزان میگوید: مقصود این است: تصرفی از جانب خداوند در نفوس آنها میشود که نهاد آنها دگرگون میگردد و بجاي
پیروي از حق و گذشت ص: 390
از باطل پی باطل بروند و از حق رو گردان بشوند و بطور کلی عقل و هوش و چشم و گوش آنان از کار میافتد و واقعیات زندگی
و انحراف از صراط مستقیم را درك نمیکنند و این است پاداش آنهائیکه حق را دانسته انکار میکنند لذا مقصود از طمس همان
محو فکري و روحی و عقب گرد معنوي است.
و اما در ذیل جمله: کما لعنا اصحاب السبت مفسرین اقوال مختلفی دارند از جمله: مجمع از ابو مسلم نقل کرده یعنی بزودي خوار و
گرفتارشان میکنیم. و بنظر برخی از مفسرین معنی جمله این است: همانطور که اصحاب سبت بوزینه شدند اینها هم همانند آنها
بوزینه و ملعون میشوند. اگر کسی بگوید: چرا خداوند بوعده خویش عمل نکرد جواب دادهاند این مطلب در صورتی متوجه آنان
میشد که هیچیک از آنها ایمان نمیآوردند در صورتی که عدهاي از آنان مانند عبد اللّه بن سلام ثعلبۀ بن شعبه اسد بن ربیعه،
اسعد بن عبیده، و ... ایمان آوردند لذا خداوند متعال عذاب را از دیگران نیز برداشتند و براي آخرت آنها باقی گذاشتند و آنگهی
صفحه 196 از 275
خداوند متعال فرمودند یا اینکار را انجام میدهیم یا آنها را مانند اصحاب سبت لعن میکنیم و خدا آنان را لعن کرد یا اینکه این
مطلب در آخرت انجام میگردد زیرا نفرمودهاند که در کیفر آنها تعجیل میشود و در همین دنیا هم صورت میگیرد این قول را
بلخی و جبائی نیز پذیرفتهاند لکن مبرد گفته این موضوع هنوز هم بقوت خود باقی است و محو آثار صورت تا پیش از قیامت در
انتظار یهود میباشد و خداي تعالی آنها را مسخ خواهد نمود خلاصه اهل کتاب با اصرار و فشاري که در مخالفت با حق داشتند
عقب گرد و سقوط میکنند و یا نابود میگردند چنانکه تاریخ دنیا نشان میدهد که یهود بعد از آن نیز در کشورهاي مختلفی
تحت فشار شدید قرار گرفتند و نفرات زیادي را از دست دادند.
و اما در باره و کان امر اللّه مفعولا نیز دو قول نقل گردیده است.
1) جبائی میگوید یعنی وعد و وعید خدا همچنان است که خود گفته است ص: 391 )
و بنا بگفته برخی از مفسرین یعنی امر خدا ناچار و بدون تردید انجام میگیرد و هیچ قدرتی نمیتواند از آن جلوگیري نماید.
قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ.
ارتباط آیه مزبور با آیات قبل، از این جهت است که قوم یهود و نصاري هر کدام بنوعی مشرك بودند لذا قرآن بدینوسیله به آنان
اعلام خطر میکند که این عقیده را ترك گویند و در مقابل موحد را به لطف و کرم الهی امیدوار میسازد زیرا این آیه امید
بخشترین آیات قرآن است که بقول ابن عباس این آیه براي افراد با ایمان بهتر از آنچه خورشید بر آن میتابد میباشد زیرا
میبینیم که وحشی قاتل حمزة بن عبد المطلب عموي پیغمبر با نزول این آیه دست از جنایات خویش کشیده و ایمان میآورد. و نیز
این آیه ارتباطی با مسأله توبه ندارد زیرا خداوند متعال بوسیله توبه همه گناهان را میآمرزد حتی شرك را بلکه منظور آیه امکان
شمول عفو الهی است نسبت به کسانیکه توفیق توبه براي آنان نصیب نگردیده است و وسائل آمرزش گناهان بطوریکه از آیات
قرآن استفاده میشود بقرار زیر میباشد.
1) توبه ( 2) کارهاي نیک چنانکه میفرماید: إِنَّ الْحَسَ ناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ( 3) شفاعت ( 4) پرهیز از گناهان کبیره ( 5) عفو خدا که )
شامل حال افرادي میشود که شایستگی آن را داشته باشند.
کشف الاسرار مینویسد: امیر المؤمنین علیه السلام مردي را دید که سر در پیش افکنده یعنی که پارسایم فرمود: اي جوانمرد این
پیچ که در گردن داري در دل آر که خداي در دل نگرد.
مرحوم طبرسی مینویسد: اینکه معتزله میگویند اگر آیه را حمل بر ظاهرش کنیم و غیر از شرك را قابل آمرزش بدانیم مردم را
وادار بمعصیت خواهیم کرد درست نیست زیرا این در صورتی است که افراد یقین به آمرزش پیدا أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 8، ص: 392
کنند در صورتی که چنین یقینی از آیه حاصل نمیشود و آمرزش خدا بستگی بخواست او دارد و بلکه با آیه:
یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً و یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَۀَ رَبِّهِ.
انسان میان بیم و امید قرار میگیرد.
بعضی از مفسرین در ذیل مادون ذلک گفتهاند گرچه عام و شامل همه گناهان غیر از شرك میشود با این حال ما آن را بر گناهان
صغیره حمل میکنیم که گناهانی که توبه بدنبال دارند تا به عموم و ظاهر آیاتی که بر تهدید و وعید دلالت دارند ناسازگار نباشد
لکن مرحوم طبرسی میفرماید: این مطلب را عکس کنید و از عموم آن آیات بخاطر عموم این آیه دست بردارید و این بهتر است
چنانکه برخی از پیشینیان گفتهاند این آیه استثنایی است براي همه قرآن و ظاهرا منظور از همه قرآن همان آیات تهدید و وعید است
و از طرفی شما قبول دارید که گناهان صغیره حبط و زائل میشوند و دیگر احتیاجی ندارد که خواست خداوند به آمرزش آن تعلق
گیرد زیرا هیچکس نمیگوید واجب را انجام میدهیم اگر خواستم یا ودیعه را رد میکنم اگر خواستم زیرا انجام واجب و ردّ ودیعۀ
صفحه 197 از 275
واجب و لازم است نه اگر بخواهند.
قوله تعالی أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ.
قوم یهود و مسیح با اینکه کافر بودند و تورات و انجیل را تحریف میکردند خود را از گناه تزکیه میکردند و پاك میدانستند
حتی برخی از آنان اطفال خویش را نزد رسول اکرم آوردند و پرسیدند آیا اینها گناهی دارند پیغمبر فرمود نه گفتند بخدا سوگند ما
هم مثل آنان میباشیم زیرا گناهانی که روز انجام میدهیم شب بخشوده میشود و گناهی را که در شب انجام میدهیم روز
بخشیده میشود و میگفتند: ما پسران و دوستان خدائیم و نیز میگفتند: هرگز به بهشت نمیرود مگر کسیکه یهودي یا مسیحی
باشد اینک خداوند متعال در ردّ ادعاي آنان پرداخته ص: 393
و بیان میکند: تنها خداست که از روي حکمت افراد را مطابق شایستگیهائی که دارند مدح و ستایش میکند و به احدي سر
سوزنی ستم روا ندارد سپس در آیه بعد میفرماید اي رسول گرامی ببین چگونه با تحریف تورات و انجیل به خدا نسبت دروغ
میدهند و میگویند فقط یهودیان و مسیحیان به بهشت میروند و یا میگویند ما پسران و دوستان خدائیم آنها اگر گناهی غیر از
این گناه نداشته باشند براي مجازات آنان کفایت میکند.
این آیات گرچه در باره اهل کتاب نازل گردیده ولی بطور مطلق براي عموم خود ستایان که از خود تمجید میکنند و خود را لایق
مدح و ثنا معرفی میکنند توبیخ و تنبیهی میباشد تا با این صفت نکوهیده گرفتار نگردند.
قوله تعالی أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ.
بنظر ابن عباس مقصود حی بن اخطب و کعب بن اشرف و سلام بن ابی الحقیق و ابو رافع و جماعتی از علماي یهود است و جبت
بتها و طاغوت آنهائی هستند که بدروغ مطالبی از زبان بتها براي مردم بیان میکردند.
اما ابن زید گفته جبت ساحر و طاغوت شیطان است و بنظر مجاهد و شعبی جبت سحر است.
ابو العالیه و سعید بن جبیر معتقدند جبت ساحر و طاغوت کاهن است برخی از مفسرین نیز نوشتهاند جبت شیطان و طاغوت دوستان
اوست.
ابو عبیده گفته: جبت و طاغوت چیزهایی هستند که مورد پرستش قرار گیرند خواه سنگ باشد یا در صورتی یا شیطانی لکن به
عقیده ضحاك جبت در اینجا حی بن اخطب و طاغوت کعب بن اشرف است و ضمنا مطابق روایات مقصود از کلمه سبیل در این
آیه شریفه دین است زیرا دین راهی است که انسان را به مقصود میرساند. ص: 394
طبري نوشته: بهترین معانی این کلمات این است: بنگر به آنها که میپذیرند و تصدیق میکنند چیزهائی غیر از خداوند را و این
معنی با تمام آنچه گفتهاند مطابق میشود چون رؤساي یهود یا غیب گویان را هم مردم تصدیق و اطاعت میکردند اگر چه بر
خلاف فرمان خدا و دین بود.
سپس در آیه بعد میفرماید: خدا آنها را از رحمت خویش دور کرده و کسی را که خدا از رحمت خود دور کند هیچ یاوري براي
او نخواهی یافت برخی از مفسرین گفتهاند: یعنی در دنیا و آخرت براي آنها یاوري نمییابی زیرا وقتی خداوند بندهاي را خوار کند
بیاري دیگران نمیتواند متکی شود ضمنا این آیه به تمام سازشکارانی که براي رسیدن به مقاصد پست خود شخصیت و حیثیت
خویش و بلکه ایمان و اعتقاد خود را قربانی میکنند شامل میگردد و این نوع افراد علاوه بر اینکه محروم از رحمت خدا هستند
غالبا نیز با شکست رو برو میشوند.
قوله تعالی أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ.
بعضی از مفسرین این آیه مبارکه را چنین معنی کردهاند: این یهودیها که میگویند اعراب قریش نسبت به مسلمانان براه راست
هستند آیا اینها پیغمبر هستند که حکم میکنند به هدایت عدهاي و گمراهی دیگران یا بهرهاي از حکومت و سلطنت دارند که براي
صفحه 198 از 275
یک عده بر ضرر عده دیگر فرمان صادر میکنند؟ پس نمیتوانند بی مقدارترین چیزي به مردم به بخشند.
مرحوم طبرسی در ذیل این آیه نوشته: یعنی حکومتی در اختیار آنان نیست تا چنین حکمی بکنند. بعضی از مفسرین گفتهاند:
مقصود از ملک در اینجا ادعاي یهود است که میگفتند: در آینده کسی از ما قیام میکند که دین ما را تازه کند و حکومت در
اختیار ما باشد در برابر این ادعا با این جمله تکذیب ادعاي آنها شده است و در دنباله آن نیز فرموده اگر حکومت همه جهان با آنها
باشد کمترین ص: 395
چیز به کسی نمیدهند.
در تفسیر ابن عباس نوشته یعنی به پیغمبر و پیروانش چیزي نخواهند داد.
و برخی از مفسرین نیز نوشتهاند: چون آنها باغ و بستان و سرمایهي زیاد داشتند و به کسی چیزي نمیدادند جمله آخر آیه براي
معرفی آنهاست.
فخر رازي مینویسد: برخی از مفسرین گفتهاند: چون یهود ادعا میکردند که ما بیشتر استحقاق حکومت پیغمبري داریم و نباید پیرو
محمد بشویم لذا خداوند متعال با این آیه آنها را توبیخ کردند. عدهاي از مفسرین معتقدند معنی آیه این است: اگر میتوانستند
بکسی چیزي به بخشند میتوانستند جلوگیر مقام نبوت بشوند ولی نه مال دارند و نه اگر داشته باشند میدهند و بنظر این عده از
مفسرین مقصود از ملک در این آیه تملیک است.
بنابر این هرگز نباید مسلمانها از اینگونه سخنان نگرانی بخود راه دهند زیرا یهود همیشه حق را به خود یا بکسانی میدهند که در
مسیر منافع آنان قرار گرفته باشند.
قوله تعالی أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.
مجمع البیان نوشته: ابن عباس و ضحاك و سدي گفتهاند: منظور از کلمه الناس در این آیه مبارکه پیغمبر اکرم است که یهود نسبت
به او حسد داشتند که چرا به مقام نبوت رسیده است و داراي نه زن میباشد و میگفتند اگر محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم
براستی پیغمبر بود بایستی فکر نبوت او را از توجه به زنها باز دارد خداوند متعال در این آیه به آنها جواب داده است که این فضیلت
منحصر به محمد نیست زیرا آل ابراهیم حکومت و نبوت داشتهاند و داود و سلیمان زنهاي متعدد در اختیار داشتهاند.
لکن برخی از مفسرین در ذیل کلمه الناس نوشتهاند: چون دین بوجود ص: 396
پیغمبر پیدا شده است لذا حسد بر پیغمبر یعنی حسد بر دین و مردم است از این جهت کلمه الناس در آیه بکار برده شده است.
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: مقصود از الناس پیغمبر است که براي وي مقام نبوت و براي اولادش امامت رسیده است و نیز
امام جعفر صادق علیه السلام نیز فرموده مراد از کلمه الناس در این آیه ما هستیم که مردم بما حسد بردند.
برخی نیز گفتهاند: الناس یعنی پیغمبر و دیگران که در آیه پیش قریش را در هدایت بر آنها ترجیح دادهاند.
ابن جریح گفته: مقصود عرب است که چرا از آنها پیغمبر مبعوث گردیده است. و بنا به گفته برخی از مفسرین مقصود از کتاب در
این آیه تورات و انجیل و زبور و از حکمت علمی است که به آنان داده شده بود.
مفسرین در ذیل آیه:
فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ دو قول نقل کردهاند:
1) بنظر مجاهد و زجاج و جبایی یعنی عدهاي از اهل کتاب به محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم ایمان آوردند و دستهاي از او )
اعراض نمودند و به او ایمان نیاوردند و مناسبت این جمله با جمله سابق این است که آنها با اینکه حسد میبردند و کارهاي زشت
انجام میدادند بعضی از آنها به پیغمبر اکرم ایمان آوردند.
2) و به عقیده برخی از مفسرین معنی آیه چنین است: از امت ابراهیم کسانی بودند که به او ایمان آوردند و کسانی بودند که از او )
صفحه 199 از 275
اعراض نمودند چنانکه شما نیز در باره محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم چنین کردید و این عمل شما امر او را کوچک نکرد
چنانکه کار آنان نیز ابراهیم را کوچک نکرد. ص: 397
قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا.
تفسیر نمونه در ذیل آیه مزبور و آیه وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مینویسد از این دو آیه مستفاد میگردد که رحمت او بر
غضبش همیشه پیشی میگیرد زیرا در آیه اول پاداش کافران را با کلمه سوف ذکر نموده و در آیه دوم پاداش مؤمنین با کلمه س
بیان فرموده است و چنانکه در ادبیات عربی گفته شده است کلمه سوف براي آینده دور و س براي آینده نزدیک بکار برده میشود
با اینکه مجازات بدکاران و پاداش نیکوکاران هر دو مربوط به عالم رستاخیز است و از نظر فاصله زمانی نسبت به ما یکسان است
لکن این تفاوت تعبیر بخاطر این است که اشارهاي به سرعت و وسعت رحمت خدا و دوري و محدودي دست خشم پروردگار بوده
باشد.
امام فخر در ذیل جمله: ان الذین کفروا مینویسد: معنی کفر به آیات نه فقط انکار است بلکه علاوه بر انکار غفلت از آیات الهی و
وارسی نکردن به آنها هم کفر است و همچنین تردید و ایجاد شک هم در آنها کفر است و نیز با علم بدرستی آنها انکار کردن از
روزي حسد و سخت سري نیز کفر است.
تفسیر مجمع البیان در ذیل کلما نضحت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها مینویسد:
علی بن عیسی چنین گفته است: یعنی پس از سوختن پوست آنها پوست دیگري بر آنها میپوشانیم ولی آن خود نمیسوزد بلکه
موجب رسیدن درد و ناراحتی سوختن به بدن است زیرا پاداش و کیفر در حقیقت ارتباط با روح و قوه درك انسان دارد و جسم
همواره وسیلهاي است براي انتقال کیفر و پاداش به روح انسان.
امام فخر مینویسد: بعضی گفتهاند پوست بدن کنایه است از دوام ص: 398
و پیوستگی عذاب یعنی چون سوختند و گمان بردند که تمام شدهاند قواي آنها را تجدید میکنیم بطوریکه گمان برند نیروي تازه
و حیات تازه به آنها داده شده است.
عبده از تفسیر روح المعانی آلوسی نقل کرده است: چون اعضاء بدن در حکم آلت و ابزار هستند پس مقصود از سوختن و عوض
کردن پوست بدن دوام گرفتاري است زیرا نفس گناهکار است و پوست اثري در گناه نداشته است و مجازات براي نفس است در
هر بدنی که باشد.
قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها.
این آیه گر چه در مورد خاصی نازل گردیده لکن یک حکم عمومی و همگانی است و باید مورد استفاده عموم قرار بگیرد و هر
گونه سرمایه مادي و معنوي را شامل میگردد.
اخبار زیادي در کتب معتبره وارد شده که منظور ودائع امامت که هر امامی موظف است که زمان رحلت و انقضاء مدت، این ودائع
را به امام بعد بسپارد و او را بوصایت نصب نموده و تعیین نماید و همچنین از بعضی روایات استفاده میشود که مراد احکام الهی
است مانند نماز، روزه و سایر واجبات که ودائع الهی است و بدست بندگان سپرده شده باید ادا نمایند و ضایع نکنند.
و نیز در برخی از روایات استفاده میشود که مقصود اطاعت امام است و این نوع اخبار بیان مصادیق است و تعارض با یکدیگر و
منافات با عموم آیه ندارند.
و مراد از جمله ان تودوا الامانات الی اهلها مطلق امانات است چه امانات الهیه و چه امانات پیغمبر که قرآن و عترت طاهرة است و
چه امانات ائمه علیهم السلام و اسراري که به اصحاب میسپردند و چه امانات مردم که به دیگران أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 8، ص: 399
صفحه 200 از 275
سپرده شده از عرض و ناموس و اقوال و اموال و افعال که حفظ تمام اینها واجب است.
مرحوم طبرسی در ذیل جمله مذکور نوشته: در باره مقصود این آیه اقوالی است:
1) این آیه در باره هر نوع امانتی است که بدست انسان سپرده شود خواه امانت الهی باشد یا امانت مردم ابن عباس و ابی بن کعب )
و ابن مسعود و حسن و قتاده نیز این قول را پذیرفتهاند و روایتی نیز از صادقین علیهما السلام در این باره وارد شده است.
2) مقصود زمامداران است که بفرمان خداوند باید ملاحظه حال مردم را داشته باشند و آنها را به راه دین و شریعت وادار نمایند. )
این قول را زید بن اسلم و مکعول و شهر بن حوشب و جبائی نیز پذیرفته و روایتی هم در این باره از صادقین علیهما السلام نقل
گردیده است.
3) ابن جریح گفته: این آیه به پیغمبر دستور میدهد که کلید کعبه را که در روز فتح مکه از عثمان بن طلحۀ گرفته بود به او پس )
بدهد زیرا پیغمبر قصد داشت کلید را به عباس بدهد که هم پردهداري و هم سقایت حاجیان را بر عهده داشته باشد. سپس دستور
میدهد هنگام قضاوت از روي عدالت حکم کنید این هم یک قانون عمومی است و به هر نوع داوري و حکومت شامل میشود در
واقع قانون حفظ امانت و عدالت در حکومت دو قانون مهم اسلامی است که زیر بناي یک جامعه سالم انسانی میباشد در ذیل آیه
مجددا در باره رعایت این دو وظیفه تأکید نموده و اداء امانت و حکمیت بعدل را اساس انتظام جامعه اسلام معرفی نموده است و
ذکر صفت سمیع و بصیر نیز بمنظور تهدید است که خداوند بر گفتار و کردار مردم خائن و هم چنین بر خاطرات و رازهاي آنان
آگاه است و چیزي بر او پنهان نیست و خیانت و امانت بر او مشتبه نخواهد شد.
ص: 400
روایات .... ص : 400
1) در المنثور از ابن عباس روایت کرده: رفاعۀ بن زید بن التابوت که از بزرگان یهود بود وقتی که با پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و )
آله و سلم صحبت میکرد زبان درازي نموده و میگفت: اي محمد گوش بدار تا بتو بفهمانیم سپس عیبجوئی و بدگوئی از اسلام
مینمود تا اینکه الم تر الی الذین اوتوا نصیبا ... تا فلا یؤمنون الا قلیلا نازل گردید.
2) در المنثور و بیهقی در الدلائل از ابن عباس روایت کردهاند: رسول خدا با رؤساء احبار یهود و منجمله عبد اللّه بن سوریا و کعب )
بن اسد سخن گفت و فرمود اي طائفه یهود از خدا بترسید و مسلمان شوید بخدا سوگند شما میدانید آنچه را که آوردهام حق است
گفتند ما چنین چیزي نمیدانیم و این آیه نازل شد:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ.
3) علی بن ابراهیم در ذیل آیه إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ از هشام روایت کرده که گفت از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم )
آیا گناهان کبیره مشمول غفران میشود؟ فرمود بلی و نیز سؤال کردم مراد از آیه:
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ.
چه اشخاصی هستند فرمود آنهائی هستند که نام خود را صدیق و فاروق و ذو النورین گذاشتهاند و آنهائیکه بخدا افتراء و دروغ
بستهاند اولی و دومی و سومی میباشند.
4) الفقیه مینویسد: ثویرا از پدرش روایت کرده که امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمودند: هیچ آیهاي در قرآن محبوبتر از آیه: )
ص: 401
إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ ... نزد من نیست.
5) در فقیه از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که کمتر چیزیکه شخص به آن مشرك میشود آن است که از خود رأي )
صفحه 201 از 275
احداث نماید و بر خواستن یا نخواستن او مجدّ باشد از این روایت مستفاد میشود که اگر شخص در مقابل حکم خدا قیام نمود و از
خود رأي و حکمی اظهار نمود عملا انکار فرمانفرمائی مطلقه الهیه را نموده و مشرك یا کافر شده است لذا تمام فرق کفار مخلد در
آتشند اگر با کفر از دنیا بروند خواه منکر توحید باشند خواه منکر رسالت خواه منکر امامت خواه منکر معاد خواه منکر ضروري از
ضروریات دین و هر معصیتی که موجب شکر نباشد خواه کبیره باشد خواه صغیره خواه از آن توبه کرده باشد یا نکرده باشد قابل
مغفرت و موقوف به مشیت الهی است که تفضلا مورد عفو قرار بگیرد اگر چه استحقاق عقوبت داشته باشد.
6) باز در فقیه از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: )
کبائر و صغائر تحت مشیت الهی است اگر بخواهد عذاب میکند و اگر خواسته باشد از آنها عفو میفرماید:
7) فقیه از امیر المؤمنین علی علیه السلام روایت نموده که پیغمبر فرمود: )
مؤمن اگر از دنیا برود و به اندازه گناهان اهل زمین از او گناه سر زده باشد مرگ کفاره گناهان اوست و کسیکه از روي اخلاص
بگوید لا اله الا اللّه مشرك نیست و کسیکه مشرك نباشد داخل بهشت میشود و سایر معاصی او را خدا میآمرزد اگر از شیعیان و
دوستان تو باشد اي علی من عرض کردم یا رسول اللّه این مخصوص به شیعیان من است فرمود بلی قسم به خدا مخصوص به شیعیان
تو است.
8) عیاشی از امام محمد باقر علیه السلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: خدا نمیآمرزد کسی را که به خدا شرك آورده )
باشد یعنی نمیآمرزد ص: 402
کسی را که کافر شود به ولایت علی علیه السلام و میآمرزد هر معصیتی را که کمتر از شرك باشد از براي هر کس که بخواهد
یعنی از براي هر کس که دوست علی باشد.
9) ابن بابویه در فقیه از هشام روایت کرده گفت از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم آیا گناهان کبیره داخل در )
استثناء و مشیت خداوند میباشد فرمود بلی اگر خدا بخواهد مرتکبین کبائر را عقاب میکند و اگر بخواهد عفو مینماید.
10 ) عیاشی از جابر روایت کرده گفت حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: مراد از آیه: )
إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ آن است که کسی به ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام کافر شود خداوند او را نمیآمرزد و مراد از
و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء آنهائی هستند که داراي ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام میباشند.
11 ) عیاشی از ابی العباس روایت کرده که وي گفته از امام جعفر صادق علیه السلام از کمترین چیزي که شخص را مشرك )
مینماید پرسیدم فرمودند کسیکه بدعت گذارد و یا براي خود ولی بتراشد و او را دوست بدارد و امامان را دشمن داشته و از آنها
رو بگرداند.
12 ) در کافی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت در ذیل آیه: )
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ فرمودند:
هر پرچمی پیش از ظهور حضرت حجت بلند شود صاحبش طاغوت است که غیر خدا را عبادت میکند. أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 8، ص: 403
13 ) کافی از برید عجلی روایت کرده که وي گفت از امام محمد باقر علیه السلام معناي آیه: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی )
الْأَمْرِ مِنْکُمْ را سؤال کردم جواب فرمودند به آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً ... سپس فرمودند: میگویند ائمه ضلال و گمراه که
بطرف جهنم رهبري و دعوت میکنند بهترند از آل محمد علیهم السلام که مردم را به بهشت هدایت میکنند و مراد از ام لهم
نصیب من الملک امامت و خلافت است که خداوند بما عطا فرموده و مائیم که در مقابل این عطاي خداوند مورد حسد مردم
میباشیم که به غیر ما بخلائق دیگر چنین عطائی نشده است و معناي فقد اتینا ال ابراهیم آن است که خداوند پیامبران و امامان را از
صفحه 202 از 275
آل ابراهیم قرار داده و تعجب است که مردم امامت را در آل ابراهیم تصدیق نموده و اقرار دارند ولی در باره آل محمد صلی اللّه
علیه و آله و سلم انکار میکند در صورتی که آل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم همان آل ابراهیم میباشد.
14 ) مجمع البیان در ذیل آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ از امام محمد باقر علیه السلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: )
این آیه در باره یهود و نصاري نازل گردیده که میگفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم و کسی داخل بهشت نمیشود مگر
آنکه یهودي یا نصرانی باشد.
15 ) کافی در ذیل آیه أَمْ لَهُمْ نَصِ یبٌ مِنَ الْمُلْکِ از امام محمد باقر علیه السلام روایتی نقل کرده که آن حضرت فرمودند: مراد از )
ملک امامت و خلافت است و مراد از مردم مائیم و نقیر نقطهاي است که در وسط هسته است.
16 ) امالی شیخ از جابر از امام محمد باقر علیه السلام روایت نموده که آن حضرت در تفسیر آیه أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ )
اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فرمودند: مراد از کلمه الناس رسول اکرم و اوصیاء اویند.
17 ) کافی و تفسیر عیاشی روایاتی از ائمه معصومین علیهم السلام نقل ص: 404 )
کردهاند: که مردان از محسودان در این آیه مائیم بخاطر امامتی که خداوند به ما داده است.
18 ) کافی و قمی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده است که مراد از کتاب نبوت و مراد از حکمت فهم و قضا است و )
از ملک عظیم طاعت واجبه بر خلق است.
19 ) تفسیر برهان از امام محمد باقر علیه السلام در ذیل آیه أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ نقل کرده که آن حضرت فرمودند خداوند در )
خاندان ابراهیم پیغمبران و انبیاء و پیشوایان قرار داد سپس به یهود خطاب میکند چگونه حاضرید در برابر آن اعتراف کنید اما در
باره آل محمد علیهم السلام انکار مینمائید.
20 ) در تفسیر قمی روایت شده که أبو العوجاء از امام جعفر صادق علیه السلام سؤال کرد موقعی بود که منصور خلیفه عباسی نیز )
حضور داشت آیا معنی آیه: کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها چیست؟.
بر فرض که پوست بدن کفار که مرتکب گناه بوده عقوبت میشود ولی جرم پوست دیگري که بجاي آن روئیده میشود چه
میباشد حضرت فرمود پوست بدن کفار پس از سوختن همان پوست اول است و از نظري غیر آن است أبو العوجاء گفت نفهمیدم
توضیح دهید حضرت فرمود: اگر کسی خشت خاصی را خرد کند بین آن آب بیفشاند و بار دیگر آن را بصورت خشت درآورد
همان خشت اول است و بنظري غیر آن است أبو العوجاء گفت بلی چنان است خداوند مردم را از تعلیمات شما بهرهمند فرماید.
21 ) تفسیر برهان از زراره از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت شده که راوي از تفسیر آیه إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا )
الْأَماناتِ سؤال کرد حضرت فرمودند: پروردگار امر فرمود به هر یک از اوصیاء رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم که وصی و
جانشین خود را به مردم اعلام نموده و او را معرفی نماید ص: 405
و از تعیین وصی خودداري نکند.
22 ) فقیه مینویسد: از امام جعفر صادق علیه السلام در باره آیه لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ سؤال شد حضرت فرمودند: آنهائی هستند )
که حیض نمیشوند و مدفوع ندارند.
23 ) کافی از برید عجلی روایت کرده که وي گفته از امام محمد باقر علیه السلام در باره آیه إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی )
أَهْلِها سؤال کردم حضرت فرمودند: خداوند از این آیه ما را قصد نموده که علم و صلاح را امام اول رها کند به دوم و دوم به سوم
تا برسد به حجت عصر امام دوازدهم علیه السلام.
24 ) امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: تنها به رکوع و سجود طولانی مردم نگاه نکنید براي اینکه ممکن است عادتی براي )
آنها شده باشد که از ترك آن ناراحت شوند ولی نگاه کن به راستگوئی در سخن و اداء امانت آنان.
صفحه 203 از 275
25 ) نور الثقلین از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که فرمودند: اگر حضرت علی علیه السلام آنهمه مقام در نزد پیغمبر )
اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم پیدا کرد به جهت راستگوئی در سخن و اداء امانت بود.
26 ) نور الثقلین مینویسد: امام جعفر صادق علیه السلام به یکی از دوستانش فرمودند: اگر قاتل حضرت علی علیه السلام امانتی )
پیش من میگذاشت و یا از من نصیحتی میخواست و یا با من مشورتی میکرد و من آمادگی خویش را به این امور اعلام
میداشتم قطعا امانت را ادا مینمودم.
27 ) کاشی و عیاشی در ذیل ان تحکموا بالعدل از امام محمد باقر علیه السلام روایت نمودهاند که آن حضرت فرمود: مراد عدلی )
است که در دست شما است و در روایت دیگر عیاشی نقل کرده که فرمود: این وقتی است که عدل در دست شما ظاهر گردد.
28 ) مجمع مینویسد پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به علی علیه ص: 406 )
السلام فرمودند: هنگامیکه طرفین دعوي پیش تو میآیند حتی در نگاه کردن به آن دو مقدار و چگونگی سخنان که به آنها
میگوئی برابري و عدالت را رعایت کن.
تجزیه و ترکیب .... ص : 406
قوله تعالی وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیا.
در باره باء باللّه دو قول نقل کردهاند:
1) بقول بعضی براي تأکید اتصال است. )
2) بنظر زجاج به معنی اکتفوا باللّه است اما محل آن به اتفاق همه مفسرین رفع و به نوشته بعضی از لغویین باء در باللّه زائد و کلمه )
اللّه فاعل فعل کفی میباشد و جمله و کفی باللّه نصیرا نیز به همین نحو است.
قوله تعالی مِنَ الَّذِینَ هادُوا.
کلمه من در من الذین بیانیه است و آن بیان جمله قبلی یعنی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب یا جمله باعدائکم است و بعضی از
مفسرین نوشتهاند:
من الذین هادوا خبر است براي مبتداي محذوف که موصوف محذوف یحرفون الکلم باشد و تقدیرش چنین است:
.« من الذین هادوا من یحرفون » یا « و من الذین هادوا قوم یحرفون »
کلمه غیر مسمع حال است براي ضمیر کلمه اسمع کلمه لیّا مصدري است که جانشین حال شده است و همچنین طعنا یعنی یلوون
بالسنتهم لیا ص: 407
و یطعنون فی الدین طعنا- قلیلا حال است یعنی یؤمنون و هم قلیلا و ممکن است صفت براي مصدر محذوف باشد یعنی ایمانا قلیلا.
قوله تعالی فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظِیماً.
کلمه اثما مفعول مطلق است براي کلمه افتري قوله تعالی وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا.
کلمه فتیلا صفت است براي مفعول مطلق محذوف که کلمه ظلما میباشد یا مفعول دوم است براي یظلمون و بنا بقولی تمیز است.
و کلمه کیف محلا منصوب است و عامل آن کلمه یفترون است و باء در کلمه به زائدة و ضمیر آن به کلمه افتراء برمیگردد. کلمه
اثما تمیز میباشد.
قوله تعالی أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ.
برخی از مفسرین گفتهاند کلمه ام در ام لهم منقطعه است یعنی بل الهم نصیب من الملک که استفهام انکاري است یعنی نصیبی
ندارند از ملک و بعضی گفتهاند که ام متصله است و تقدیرش چنین است اهم اولی بالنبوة ام لهم نصیب من الملک.
صفحه 204 از 275
یعنی آیا آنها به نبوت اولیترند؟ یا از ملک بهرهاي دارند؟ جوابش آن است که حذف همزه استفهام فقط در ضرورت شعري جایز
است و در قرآن ضرورتی ندارد.
تفسیر المیزان مینویسد: ظاهر آن است که ام متصله است و قسمت محذوف را آیه: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً ... دلالت میکند
و تقدیرش این است:
الهم کل ما حکموا به من حکم ام لهم نصیب من الملک ام یحسدون الناس.
و بنابر این اقسام بهم متصل و مرتب میگردند. ص: 408
قوله تعالی أُولئِکَ الَّذِینَ- اولئک اسم اشاره جمع و مفرد آن در معنی ذا است.
چنانه نسوة در معنی جمع امرأة است در اولاء ها براي تنبیه اضافه میشود زیرا حرف کاف که براي خطاب است متضمن تنبیه نیز
هست.
قوله تعالی سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً.
کلمه نارا منصوب به نزع خافض است و به اینصورت درمیآید نصلیهم بالنار و همینطور است کلمه ظلا ظلیلا به اینصورت ظل ظلیل
... است و کلمه کلما بنابر ظرف منصوب است و کلمه بدلناهم عامل آن میباشد.
قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ.
مصدري که از کلمه ان تودوا بوجود میآید محلا بوسیله باء محذوفه مجرور است و جمله به اینصورت درمیآید:
ان اللّه یأمرکم بتادیۀ الامانۀ جمله و اذا حکمتم عطف است بر جمله یأمرکم- کلمه نعم فعل ماضی و از افعال مدح و کلمه ما به
معناي شیئا و محلا منصوب است بنابر اینکه تمیز باشد و ... جمله نعم و ما بعد آن خبر انّ میباشد.
الحمد للّه علی توفیقه و اعانته
ص: